با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم

با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم ...🍃
لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر».😔
گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی🤔، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟💞
اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛
به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم».🙂

از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست👋 تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!»😍
لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»💓

#شهید_پاییزی_حرم_حمید_سیاهکالی

🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁
دیدگاه ها (۳)

قربانی کردن انسان/پارت اولپارت اول👇🏻https://wisgoon.com/pin/...

قول رئیسی به یک مادر برای تأمین جهیزیه: شما عروسش کن جهازش ب...

پیامبراسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم :عمار! هر وقت دیدی که ...

📸 کسب رتبه ۱۳ حوزه بیوتکنولوژی در دنیا توسط ایران بالاتر از ...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

پارت دوم رمان عشق اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط