part4
part4
تارا-سوارماشینی که علی اجاره کرده بود شدیم
علی-بریم
تارا-بریم
علی-کل راه فکرپیش پانیذ بود
رضا یعنی کیه نمیدونستم باید چیکارکنم
اول باید مطعن میشدم که رضا کی
بد بهترین گزینه بای کمک تارا بود
تارا-علی خیلی توخودش بود
فکرنم باپانیذ سمن بحثش شده
من یعنی چیکم داشتم ازپانیذ که علی من وندید
خیلی حالم بد بود سرم داشت میترکید
هرلحضه ممکن بود بالا بیارم
دیگه نتونستم خودمو نگه دارم
-علی بزن کنار
علی-براچی
تارا-بزن کنار
پیاده شدم ذفتم سمت جوب وبالا اوردم
علی-تارا تارا خوبی
چت شد
تارا-خوبم یهو بالا اوردم میگرنم فکرکنم گرفتش
علی-بیا اب بخور الان میرسیم به بیمارستان
حال تارا باعث شد دیگه به پانیذ فکرنکنم
تارا خیلی مهم بودش برام حتی بیشتر ازخودم
کوچکترین حال بدش من وازار میداد
کمکم دارم شک مکینم که هنوز حسی نسبت به تارا داشته باشم
رسیدیم بیمارستان تارا نشست وصندلی من کارای پذرش وانجام دادم
وقت ویزیتش رسید
رفتیم تو
تاراوعلی-سلام
دکتر-سلام بفرمایید
تارا-اقای دکتر من میگرن دارم الان دوباره بازگرفته حالم خیلی بده
دکتر-اسمتون
تارا-تارارحیمی
دکتر-چندسالتونه
تارا-22
دکتر-فقط سردر دارید
تارا-نه حالت تهو
علی-اومدنی بالا هم اوردش
دکتر-شما نسبتت بااین خانم چیه
علی-عام من برادرشونم
دکتر-خوب سرم وبزنید وبا این امپوله
ودوتاهم قرص مینویسم برای چیشگیری ازسردر های شدید میتونید مصرف کنید
علی-ممنون بریم تارا
دکتر-اقای رحیمی لطفا شما چند لحضه تشریف داشته باشین
علی-من
دکتر-بله
علی-تاراجان شمابیرون باش من بیام
تارا-اوکی
علی-جانم
دکتر-خواهرتون از کی میگرن دارن
علی-عام قبلا سردر داشت ولی خیلی کم
حدود دوماه شدید شده دوسروز یبار
هفته ای یبار سردر های شدید داره
دکتر-تواین دوماه چیزی شده
علی-راستش 3بار حمله عصبی داشته
خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم ولی چیزی نگفت
حتی به بهترین دوستشم چیزی نگفت
وتوخودش دلیل ناراحتیو نگه داشت
واینکه حدود دوماه قرار محاجرت کنه
دکر-اجتمالا برای محاجرت ترس ازدوری خانواده باشه
بلاخره بهتر با یه متخصص وروانشناس حرف بزنید
علی-ممنون
رفتم دارووسرم گرفتم
#زخم-بازمن#علی_یاسینی#رمان
تارا-سوارماشینی که علی اجاره کرده بود شدیم
علی-بریم
تارا-بریم
علی-کل راه فکرپیش پانیذ بود
رضا یعنی کیه نمیدونستم باید چیکارکنم
اول باید مطعن میشدم که رضا کی
بد بهترین گزینه بای کمک تارا بود
تارا-علی خیلی توخودش بود
فکرنم باپانیذ سمن بحثش شده
من یعنی چیکم داشتم ازپانیذ که علی من وندید
خیلی حالم بد بود سرم داشت میترکید
هرلحضه ممکن بود بالا بیارم
دیگه نتونستم خودمو نگه دارم
-علی بزن کنار
علی-براچی
تارا-بزن کنار
پیاده شدم ذفتم سمت جوب وبالا اوردم
علی-تارا تارا خوبی
چت شد
تارا-خوبم یهو بالا اوردم میگرنم فکرکنم گرفتش
علی-بیا اب بخور الان میرسیم به بیمارستان
حال تارا باعث شد دیگه به پانیذ فکرنکنم
تارا خیلی مهم بودش برام حتی بیشتر ازخودم
کوچکترین حال بدش من وازار میداد
کمکم دارم شک مکینم که هنوز حسی نسبت به تارا داشته باشم
رسیدیم بیمارستان تارا نشست وصندلی من کارای پذرش وانجام دادم
وقت ویزیتش رسید
رفتیم تو
تاراوعلی-سلام
دکتر-سلام بفرمایید
تارا-اقای دکتر من میگرن دارم الان دوباره بازگرفته حالم خیلی بده
دکتر-اسمتون
تارا-تارارحیمی
دکتر-چندسالتونه
تارا-22
دکتر-فقط سردر دارید
تارا-نه حالت تهو
علی-اومدنی بالا هم اوردش
دکتر-شما نسبتت بااین خانم چیه
علی-عام من برادرشونم
دکتر-خوب سرم وبزنید وبا این امپوله
ودوتاهم قرص مینویسم برای چیشگیری ازسردر های شدید میتونید مصرف کنید
علی-ممنون بریم تارا
دکتر-اقای رحیمی لطفا شما چند لحضه تشریف داشته باشین
علی-من
دکتر-بله
علی-تاراجان شمابیرون باش من بیام
تارا-اوکی
علی-جانم
دکتر-خواهرتون از کی میگرن دارن
علی-عام قبلا سردر داشت ولی خیلی کم
حدود دوماه شدید شده دوسروز یبار
هفته ای یبار سردر های شدید داره
دکتر-تواین دوماه چیزی شده
علی-راستش 3بار حمله عصبی داشته
خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم ولی چیزی نگفت
حتی به بهترین دوستشم چیزی نگفت
وتوخودش دلیل ناراحتیو نگه داشت
واینکه حدود دوماه قرار محاجرت کنه
دکر-اجتمالا برای محاجرت ترس ازدوری خانواده باشه
بلاخره بهتر با یه متخصص وروانشناس حرف بزنید
علی-ممنون
رفتم دارووسرم گرفتم
#زخم-بازمن#علی_یاسینی#رمان
۲.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.