و این منم

و این منم
زنی تنها
در آستانهٔ فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

#فروغ - فرخزاد
دیدگاه ها (۳)

آهآری ، این منم...اما چه سود...او که در من بود...دیگر نیست، ...

تنها چیزے ڪہ طعمش هیچ گاه تغییر نمیڪند دوست داشتن توست ...

گاهی رابطه ات را زمین بگذارو تا میتوانی فاصله بگیردست بزن زی...

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنمچای می نوشم ولی از اشک فنج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط