من زنم

من زنم
در گلوی زمین گیر کرده‌ام
قدری حرف می‌خواهم
و کمی آزادی
دوباره سیب بچین حوا
من خسته‌ام
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند .

#ز_مثـــــــــل_زن


زن‌ها را نمیتوان شناخت
با قهر کردن حسادت‌شان را نشان میدهند،
با خنده بغض درونشان را
و با سکوت ، فاتحه‌ات را میخوانند
زن‌ها هنرشان را با دست‌پخت نقاشی می‌کنند.
خستگی و عصبانیت‌شان را غُر میزنند
گریه‌ و اشک هایشان را میرقصند؛
وقتی که عاشقت شوند،
خرابت میکنند و از نو آجر به آجر
به دلخواه خود
از وجودت کشوری با پرچم صلح میسازند
وای به روزی که از چشم آن‌ها سقوط کنی
همه چیز را با خاک و خون یکسان میکنند
تو میمانی و کشوری غارت زده‌ی پس از جنگ...

#متن_خاص
#خانومانه
#حرفهای_ناگفته

#Setareh_baroon

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

.‹کاش میشد از بوی #نارنگی عطر ساخت و تو کوچه پس کوچه‌های شهر...

| من برای "طـو" یک فنجان #قهوه ی داغیک خلوت دنجچند خط #شعر ت...

وَه!چہ زیبا بود اگر پاییز بودم وحشے و پرشور و رنگ آمیزبودم.....

آبان خود دلتنگیستمیدانی؟#بوقت_6آبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط