امروز جمعه بازار شهر خودمون بودم
امروز جمعه بازار شهر خودمون بودم
اونای که اهوازی هستن میدونن من کجا را میگم( بغل بهشت آباد)
کل جمعه بازار شهر ما یه خیابون خیلی طولانیه که یه طرفش قبرستونه و یطرفش فضای سبز و زمین خالیه
مردم از محله های مختلف با لهجه های مختلف جمع میشن اونجا برای خرید و فروش کالا
خب منم رفتم بودم هم یه چرخی بزنم هم اگر چیز بدرد بخوری بود بخرم
یهو حواس خودم و بیشتر آدمای تو اون خیابون رفت سمت دوتا خانمی که با لباس بسیار مبتذلی اومدن بودن تو اون خیابون شلوغ
اینقد این دوتا خانم بد لباس بودن که حتی خانمای کم حجاب هم شروع کردن به نوچ نوچ کردن
دیدین بعضیا با لباس از لخت هم لخترن؟ در این حد بودن
خلاصه تو خیابون راه میرفتن و برای چند لحظه توجه مردم را جلب کردن و بعد از چند دقیقه همه سری تکون دادن و برگشتن سر کار خودشون
ولی چندتا اوباش معتاد و بد بو و بد قیافه افتادن دنبالشون و همینجوری که اینا میرفتن اون چندتا اوباش دنبالشون و با هر فرصتی توی شلوغی سعی میکردن خودشون را به دخترا بمالونن، من و دوستم از فاصله دور داشتیم نگاه میکردیم
یک بار دوبار سه بار تو هر شلوغی اینا خودشون را به دخترا می رسوندن و بلخره یه دستمالی میکردن یهو یکی از دخترا شروع کرد به داد و بیداد ولی اینقدر رفتار اون اوباش بد بود که دختره زد زیر گریه
با جمع شدن مردم اون چند نفر هم متواری شدن
اولش که بخاطر نوع بی حجابیشون ازشون بدم اومد ولی
بعدش دلم بحالشون سوخت
چرا آدمیزاد باید خودش اونقدری بی ارزش بکنه که بشه طعمه چندتا اوباش معتاد که بوی گندشون تا چن متر دنبالشون بود؟؟ مگه یک پوشش ساده و مناسب چقدر برای آدم می تونه زحمت داشته باشه
که بخاطرش این خفت را به جون بخره
. این که یه دختر بخواد لخت بیاد تو جامعه و انتظار داشته باشه تمام مردان اون جامعه سرشون بندازن زیر و بی اعتنا از کنارش رد بشن یک فکر بچگانه است
مثل این میمونه که آدم طلا و جواهراتش
بذار دم در وسط کوچه و انتظار داشته باشه کل اهل محل عابد و زاهد باشن و دزدی بینشون نباشه
اونای که اهوازی هستن میدونن من کجا را میگم( بغل بهشت آباد)
کل جمعه بازار شهر ما یه خیابون خیلی طولانیه که یه طرفش قبرستونه و یطرفش فضای سبز و زمین خالیه
مردم از محله های مختلف با لهجه های مختلف جمع میشن اونجا برای خرید و فروش کالا
خب منم رفتم بودم هم یه چرخی بزنم هم اگر چیز بدرد بخوری بود بخرم
یهو حواس خودم و بیشتر آدمای تو اون خیابون رفت سمت دوتا خانمی که با لباس بسیار مبتذلی اومدن بودن تو اون خیابون شلوغ
اینقد این دوتا خانم بد لباس بودن که حتی خانمای کم حجاب هم شروع کردن به نوچ نوچ کردن
دیدین بعضیا با لباس از لخت هم لخترن؟ در این حد بودن
خلاصه تو خیابون راه میرفتن و برای چند لحظه توجه مردم را جلب کردن و بعد از چند دقیقه همه سری تکون دادن و برگشتن سر کار خودشون
ولی چندتا اوباش معتاد و بد بو و بد قیافه افتادن دنبالشون و همینجوری که اینا میرفتن اون چندتا اوباش دنبالشون و با هر فرصتی توی شلوغی سعی میکردن خودشون را به دخترا بمالونن، من و دوستم از فاصله دور داشتیم نگاه میکردیم
یک بار دوبار سه بار تو هر شلوغی اینا خودشون را به دخترا می رسوندن و بلخره یه دستمالی میکردن یهو یکی از دخترا شروع کرد به داد و بیداد ولی اینقدر رفتار اون اوباش بد بود که دختره زد زیر گریه
با جمع شدن مردم اون چند نفر هم متواری شدن
اولش که بخاطر نوع بی حجابیشون ازشون بدم اومد ولی
بعدش دلم بحالشون سوخت
چرا آدمیزاد باید خودش اونقدری بی ارزش بکنه که بشه طعمه چندتا اوباش معتاد که بوی گندشون تا چن متر دنبالشون بود؟؟ مگه یک پوشش ساده و مناسب چقدر برای آدم می تونه زحمت داشته باشه
که بخاطرش این خفت را به جون بخره
. این که یه دختر بخواد لخت بیاد تو جامعه و انتظار داشته باشه تمام مردان اون جامعه سرشون بندازن زیر و بی اعتنا از کنارش رد بشن یک فکر بچگانه است
مثل این میمونه که آدم طلا و جواهراتش
بذار دم در وسط کوچه و انتظار داشته باشه کل اهل محل عابد و زاهد باشن و دزدی بینشون نباشه
۱۵.۷k
۰۸ مهر ۱۴۰۱