پارت:(نمیدونم پارت چند🗿🚬😂)
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
::::::::::::::::::::::::::::::::::::
(یه سال بعد روز عروسی ارامو کیارش با اریسا و دایان)
برید کنار نویسنده میخواد زر بزنه🗿🚬 خو ببینین 1 من نمیدونم پارت چنده 2 اصن ایده نداشتم دیگه 3 اگه بیشتر از این طولانی میشد من گشادیم میومد کاملش کونم پ تو دوسه پارت کل رمانو جمع میکنیم و یه چی در میاریم فرزندانم خو بریم سراغ پارت نصف پارت زر زر های من شد که🗿💔🚬
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از زبان راوی: اریسا و ارام تو اریشگا بودن و و دل تو دلشون نبود
خلاصه یه آریش گفن کردن اینارو(ایششش منحرفا منظورم از کردن یه چی دیگس) و ماشاالله تبدیل لولو به هلو(نویسنده داره اینجازر میزنه ماشاالله دخترامون بدون آرایشم یه پا هلون✨🗿🚬) دامادایه گلمون میان و سگ ذوق میشن بعد دیدن عروس خانوما و میرن عکسو کوفت زهرمار میگیرن و..... ملت دارن میرقصن و ازین کارا که تو عروسی انجام میدن میکنن و و خوووو شب میشه و اینا میرن خونه هاشون و بسمالله رحمان رحیم خلاصه بعد پاره شدن دخملامون شب تموم میشه عزیزان✨🗿
(شیش سال بعد از زبان اریسا)
( انقد پرش زمانی داشتیم این بدبختا پارع شدن😂🚬)
ملودی یه جا واینمیستاد که پدسگ(اگه مادری تاحالااینو به بچش نگفته باشه ابرویه هرچی مادره رو برده😂😂)
خلاصه با کلی فوش لباسشو عوض کردم خودمم اماده شدم دایان هم تقریبا یه ساعت بعد از شرکت اومد خونه