پارت 133 Blood moon
پارت 133 Blood moon
بعد اون نوبت دامادشون بود
ناصر:سلام خانوم منم ناصرم شوهر کیانا جان
سرمو تکون دادم
ناصر دستشو گذاشت پشت پسر بچهه و گفت
ناصر:این پسر باباس اقا کیوان
به بچه لبخندی زدم و بهشون تعارف کردم بشینن
خودمم رفتم تو اشپزخونه تا وسایل پذیرایی و اماده کنم
جونگکوک پشت سرم اومد داخل
کوک:نمیدونم کی اومدن...فکر کنم الان رسیدن
محلش ندادم خیلی بهش برخورد
اومد جلوم واستادو رامو سد کردو با لحن معترضی گفت
کوک:چرا اینجوری باهاشون رفتار کردی؟
پوزخندی زدمو گفتم
ا/ت:لیاقتشون همینقدر بود
دستش و اورد بالا و زد تو صورتم هیچی نگفتم و با نفرت نگاش کردم
خواهرش اومد داخل و با دیدن ما اروم زد تو صورتشو گفت
کیانا:وای خدا مرگم بده چیکار کردی؟
جونگکوک عصبانی برگشت و مشتش و کوبوند تو دیوار و گفت
کوک:لعنتی
کیانا اومد طرفمو گفت
کیانا:طوریت که نشد عزیزم
پوزخندی بهش زدم و گفتم
ا/ت:عادت کردم
بعدم رفتم در یخچال و باز کردم و میوه ها رو برداشتم و تو طرف شستم
جونگکوک از اشپزخونه رفت بیرون
بعد اون نوبت دامادشون بود
ناصر:سلام خانوم منم ناصرم شوهر کیانا جان
سرمو تکون دادم
ناصر دستشو گذاشت پشت پسر بچهه و گفت
ناصر:این پسر باباس اقا کیوان
به بچه لبخندی زدم و بهشون تعارف کردم بشینن
خودمم رفتم تو اشپزخونه تا وسایل پذیرایی و اماده کنم
جونگکوک پشت سرم اومد داخل
کوک:نمیدونم کی اومدن...فکر کنم الان رسیدن
محلش ندادم خیلی بهش برخورد
اومد جلوم واستادو رامو سد کردو با لحن معترضی گفت
کوک:چرا اینجوری باهاشون رفتار کردی؟
پوزخندی زدمو گفتم
ا/ت:لیاقتشون همینقدر بود
دستش و اورد بالا و زد تو صورتم هیچی نگفتم و با نفرت نگاش کردم
خواهرش اومد داخل و با دیدن ما اروم زد تو صورتشو گفت
کیانا:وای خدا مرگم بده چیکار کردی؟
جونگکوک عصبانی برگشت و مشتش و کوبوند تو دیوار و گفت
کوک:لعنتی
کیانا اومد طرفمو گفت
کیانا:طوریت که نشد عزیزم
پوزخندی بهش زدم و گفتم
ا/ت:عادت کردم
بعدم رفتم در یخچال و باز کردم و میوه ها رو برداشتم و تو طرف شستم
جونگکوک از اشپزخونه رفت بیرون
۱۱.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.