تقصیر ما نبود
عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد
بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان
باورمان یکیست یا نه؟
که بپرسد این من و تو
ما می شود یا نه ؟
چه بی فکریست این عشق
که نمی سنجد و بی مقدمه می آید
و جا خوش می کند
و می ماند
چه دیوانه ایم من که پای این بی فکری می ایستم
عاشقت می مانم
و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد
و چشمانش به درب ورودی خشک می شود
تا بیاید؛ دستش را بگیرد
و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است
دورش کند
تقصیر ما نبود
مقصر لبخند تو بود
که در تمام خواب و بیداری و رویای من
از همان وقت که عشق را فهمیدم
که عشق را خواستم ،پیدا بود
تو ؛ تنها تقصیرت این است که
همان رویای منی
من ؛ تمام تقدیرم این است که
همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو
که می خندم برای تو
می بوسم برای تو
و آغوش تنها آغوش تو
و ای،دنیا بگذار بیاید بماند و نرود!!!!!
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.