مست لبهای تو هستم که مرا لبریزی
مست لبهای تو هستم که مرا لبریزی
به رگم تازه تر از صبح , غزل می ریزی
تب لبهای تو تند است , شبیه فلفل
فلفلی سرخ تر از تاب و تب پاییزی
هر کجا می روی انگار نداری باکی
که از این سلسله ی درد نمی پرهیزی
مولوی میچکد از سطر غزلها تا تو
ماه شبهای پریشان شده ی تبریزی
من زنم مثل پری تو ملک درگاهی
که در این خلقت یک دست , شگفت انگیزی
من شدم همدم تنهایی تو اما تو
ساکت و سردتر از قهوه ی روی میزی
#F
@,,,,D
به رگم تازه تر از صبح , غزل می ریزی
تب لبهای تو تند است , شبیه فلفل
فلفلی سرخ تر از تاب و تب پاییزی
هر کجا می روی انگار نداری باکی
که از این سلسله ی درد نمی پرهیزی
مولوی میچکد از سطر غزلها تا تو
ماه شبهای پریشان شده ی تبریزی
من زنم مثل پری تو ملک درگاهی
که در این خلقت یک دست , شگفت انگیزی
من شدم همدم تنهایی تو اما تو
ساکت و سردتر از قهوه ی روی میزی
#F
@,,,,D
۲.۶k
۰۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.