کلافگی دردِ مزمنی است
کلافگی دردِ مزمنی است
که تا به سراغت میآید
زندگیت را به هم میریزد.
اصلا وقتی میآید دیگر رفتنش با خداست..
میاید و حواست را بر میدارد
و در خاطراتت پرتاب میکند..
آنقدر دور که هرچه میدوی
به حواست نمیرسی
تا جمعش کنی از وسط آشفته بازارِ خاطراتِ خوب که همشان را به زحمت فراموش کرده بودی
قسمت بدش این است
که نه میتوانی چشمانت را ببندی
تا نبینی و
نه میتوانی گوش هایت را محکم بگیری تا نشنوی !
انگار دیگر اختیارت دست خودتت نیست
تو دیگر در کنار خودت نیستی:)
رفته ای
غرق شده ای
و شاید
در این کلافگی
برای هزارمیݐن بار
در گوشه ی اتاقت خود را چال کرده ای!
که تا به سراغت میآید
زندگیت را به هم میریزد.
اصلا وقتی میآید دیگر رفتنش با خداست..
میاید و حواست را بر میدارد
و در خاطراتت پرتاب میکند..
آنقدر دور که هرچه میدوی
به حواست نمیرسی
تا جمعش کنی از وسط آشفته بازارِ خاطراتِ خوب که همشان را به زحمت فراموش کرده بودی
قسمت بدش این است
که نه میتوانی چشمانت را ببندی
تا نبینی و
نه میتوانی گوش هایت را محکم بگیری تا نشنوی !
انگار دیگر اختیارت دست خودتت نیست
تو دیگر در کنار خودت نیستی:)
رفته ای
غرق شده ای
و شاید
در این کلافگی
برای هزارمیݐن بار
در گوشه ی اتاقت خود را چال کرده ای!
۲۹۸
۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.