عزیزم در نامهی آخرت پرسیده بودی چرا بیخبر رفتهای پر

عزیزم، در نامه‌ی آخرت پرسیده بودی‌ چرا بی‌خبر رفته‌ای. پرسیده‌ بودی و من جوابی نداده بودم. جوابی پیدا نکرده بودم. هر بار که می‌خواستم برایت از رفتن حرف بزنم، واژه‌ها از لای انگشت‌هایم سُر می‌خوردند و توی یک سکوت غلیظ، دفن می‌شدند. هر بار که می‌خواستم بگویم من رفته‌ام اما نرفته‌ام، احساسی سنگین دستش را روی شانه‌‌هایم می‌گذاشت و از لابه‌لای کلمه‌ها به بیرون، پرتم می‌کرد.
تو‌‌ خوب می‌دانی که نه رفتن به معنای رفتن است و نه ماندن به معنای نرفتن. خوب می‌دانی که یک‌جایی میان زندگی هست که حس می‌کنی به ته رسیده‌ای. غریب مانده‌ای. گم شده‌ای. گم کرده‌ای. دنیایت از کابوس بیدار نمی‌شود. هیچ کلمه‌ای نجاتت نمی‌دهد و هیچ طنابی نمی‌بینی که به کمکش از تاریکی‌های عمیق، خودت را بیرون بکشانی.
تمام این وقت‌هایی که بی‌معنایی از سروکول زندگی‌ات بالا می‌رود و بی‌رمق و بدون امید در اعماق اندوه، دست‌وپا می‌زنی، رفتن تنها راهِ بودن است. تنها راهِ ماندن. تنها راهِ زنده ماندن.
می‌روی بدون آن‌که بتوانی تکه‌های دوخته‌شده‌ی قلبت را از آن‌جا، جدا کنی. می‌روی بدون آن‌که انتهای قصّه‌‌ات، نقطه بگذاری. می‌روی بدون آن‌که بروی.
-شهرزاد خان محمدی
#عکس ، #متن ، #عشق ، #ویسگون
دیدگاه ها (۵)

زودتر‌خودتو‌بکشی‌کنارخیلی‌سنگین‌تری!(: #کلیپ ، #رفیق ، #ویسگ...

تا حرف ز گیسوی تو شدمرجعمان گفت :‹ چون مایه‌ی آرامش جان استح...

±چندلر به مانیکا میگه فکر کنم همه‌چی تموم شده. مانیکا بهش می...

بودنش عذابم میدادولی نبودنشم دیوونم میکرد.!:)#کلیپ ، #عشق ، ...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

بالاخره در زندگی هر آدمی ،یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط