نام فیک
نام فیک
من _افسردگی _شدید _دارم
PART¹
ویو ات
سلام اسم من ات است و خب پونزده سالمه و خب افسردگی شدید دارم من پدرم رئیس کل مافیای جهانه و از من متنفره شاید براتون عجیب باشه چرا مامانم نیست خب مامانم مرده اونم تز من متنفر بود و راستی من از سن ده سالگی سیگار میکشم هه اونم تو چه سنی ده سالگی و خب الان که پونزده سالمه هنوزم میکشم و خب نمیتونم ترک کنم
ویو یونگی
سلام اسم من یونگیه رئیس کل مافیای جهانم و یه دختر به اسم ات دارم ازش متنفر نیستم اون اینجوری فکر میکنی ولی مادرش که اسمش مهسا بود و خب دوسال پیش مرد من تازه گیا فهمیدم ات از ده سالگی سیگار میکشیده من بعد از نه سالگی لبخندش و ندیدم شده یه دختر بی احساس الان پونزده سالشه و هنوز سیگار میکشه و افسردگی شدید داره هروقت ازش میپرسم خوبی میگه اره خوبم ولی میدونم خوب نیست انقدر سیگار کشیده و الکل خورده میترسم بهش بگم ترک کن و این بگم فقط جنسیتش دختر بود ولی اخلاقیات کاملا پسرونه بود
(علامت ها یونگی& ات☆)
&: ات دخترم (مهربون گفت)
☆: بله بابا کارم داشتین (با لحن نسبتا سرد گفت)
&: بیا بغلم دختر قشنگم (مهربون)
☆:بابا فکر کنم در جریان هستید که از بغل متنفرم درسته؟(با لحن نسبتا سرد)
&: دخترم ببین میدونم از بغل متنفری ولی حالا الان بیا برای اولین بار باشه قشنگم؟(همه حرفاش مهربونه دیگه هی ننویسم)
☆: هوففففففف باشه بابا ولی اخرین باره (همه حرف های ات نسبتا سرده دیگه هی ننویسم)
ویو ادمین قشنگتون
یونگی ات را رو بغل کرد و تا میتونست داخل بغل یونگی گریه کرد درسته ات بی احساسه ولی دیگه نمیتونست بغضشو تحمل کنه و گریه کرد
&: ادمین
♡: جانم یونگی
&: یه سوال بپرسم
♡: بپرس
&: تو خودت افسردگی داری سیگار میکشی الکل میخوری
♡: اره افسردگی شدید دارم سیگار میکشم الکل میخورم
&تو به بغل نیاز داری
♡: میدونم
پایان ویو ادمین قشنگتون
&: دختر قشنگم من باید برم شرکت اگه حالت بد بود به یکی از خدمتکار ها بگو برات سیگار و الکل بیاره
♡: چشم بابا
یونگی رفت و ات تا تونست الکل خورد و سیگار کشید وقتی که یونگی اومد ات مست نبود ولی نزدیک 20 بطری ویسکی ابجو مشروب و عرق خورده بود و نزدیک 20 تا ام جعبه خالی سیگار بود
مکالمه تلفنی یونگی منشی هر***زه اش لیا علامت لیا @
&: چه مرگته لیا (خیلی خیلی سرد)
: سلام ددی جونم خوبی (به شدت لوس)
&: کارت و بگو (سرد)
@:...
حمایت کند لطفا
من _افسردگی _شدید _دارم
PART¹
ویو ات
سلام اسم من ات است و خب پونزده سالمه و خب افسردگی شدید دارم من پدرم رئیس کل مافیای جهانه و از من متنفره شاید براتون عجیب باشه چرا مامانم نیست خب مامانم مرده اونم تز من متنفر بود و راستی من از سن ده سالگی سیگار میکشم هه اونم تو چه سنی ده سالگی و خب الان که پونزده سالمه هنوزم میکشم و خب نمیتونم ترک کنم
ویو یونگی
سلام اسم من یونگیه رئیس کل مافیای جهانم و یه دختر به اسم ات دارم ازش متنفر نیستم اون اینجوری فکر میکنی ولی مادرش که اسمش مهسا بود و خب دوسال پیش مرد من تازه گیا فهمیدم ات از ده سالگی سیگار میکشیده من بعد از نه سالگی لبخندش و ندیدم شده یه دختر بی احساس الان پونزده سالشه و هنوز سیگار میکشه و افسردگی شدید داره هروقت ازش میپرسم خوبی میگه اره خوبم ولی میدونم خوب نیست انقدر سیگار کشیده و الکل خورده میترسم بهش بگم ترک کن و این بگم فقط جنسیتش دختر بود ولی اخلاقیات کاملا پسرونه بود
(علامت ها یونگی& ات☆)
&: ات دخترم (مهربون گفت)
☆: بله بابا کارم داشتین (با لحن نسبتا سرد گفت)
&: بیا بغلم دختر قشنگم (مهربون)
☆:بابا فکر کنم در جریان هستید که از بغل متنفرم درسته؟(با لحن نسبتا سرد)
&: دخترم ببین میدونم از بغل متنفری ولی حالا الان بیا برای اولین بار باشه قشنگم؟(همه حرفاش مهربونه دیگه هی ننویسم)
☆: هوففففففف باشه بابا ولی اخرین باره (همه حرف های ات نسبتا سرده دیگه هی ننویسم)
ویو ادمین قشنگتون
یونگی ات را رو بغل کرد و تا میتونست داخل بغل یونگی گریه کرد درسته ات بی احساسه ولی دیگه نمیتونست بغضشو تحمل کنه و گریه کرد
&: ادمین
♡: جانم یونگی
&: یه سوال بپرسم
♡: بپرس
&: تو خودت افسردگی داری سیگار میکشی الکل میخوری
♡: اره افسردگی شدید دارم سیگار میکشم الکل میخورم
&تو به بغل نیاز داری
♡: میدونم
پایان ویو ادمین قشنگتون
&: دختر قشنگم من باید برم شرکت اگه حالت بد بود به یکی از خدمتکار ها بگو برات سیگار و الکل بیاره
♡: چشم بابا
یونگی رفت و ات تا تونست الکل خورد و سیگار کشید وقتی که یونگی اومد ات مست نبود ولی نزدیک 20 بطری ویسکی ابجو مشروب و عرق خورده بود و نزدیک 20 تا ام جعبه خالی سیگار بود
مکالمه تلفنی یونگی منشی هر***زه اش لیا علامت لیا @
&: چه مرگته لیا (خیلی خیلی سرد)
: سلام ددی جونم خوبی (به شدت لوس)
&: کارت و بگو (سرد)
@:...
حمایت کند لطفا
- ۳.۳k
- ۰۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط