مادرش الزایمر داشت

❤مادرش الزایمر داشت...❤

^*^*^*^*^*^*^*
بهش گفت مادر یه بیماری داری،باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت:چه بیماریی؟
گفت :الزایمر...
گفت:چی هست...
گفت:"یعنی همه چیو فراموش میکنی..."
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری...
گفت: چطور؟
گفت:انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم،چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
گفت:برای چی؟
گفت:به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت:
"من که چیزی یادم نمیاد...."
دیدگاه ها (۷)

سلامتی همه مادرها..: اگر مادر تون لیاقت این دعا را داشت این ...

❤ثوابُ لعنِ قتلةِ الإمام الحسینِ علیه السَّـلام❤ﻋَﻦْ ﺩَﺍﻭُﺩَ...

امروز مسلمانان بیدار مرزهای مخالفین را یکی پس از دیگری در هم...

ما ضمن محکوم کردن این عمل جنایت کارانه و تخریب توهین آمیز تم...

پارت : ۲۲

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۵ (。☬⁠。⁠)⁩زی...

یووو داستان جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط