پارت سه
پارت سه
ا.ت: سلام
آقای جوئن : سلام دخترم
ا.ت : من ا.ت هستم مدیر عامل شرکت RAB
آقای جوئن: منم جونگچئون جوئن هستم
سهام دار جدید
ا.ت : خوش بختم امید وارم هم کاری خوبی داشته باشیم
آقای جوئن :همچنین
در حال حرف زدن بودیم که بازم مزاحم همیشگی زنگ زد جواب ندادم اما چند بار دیگه هم زنگ زد من که دیگه کلافه بودم گفتم
ا.ت :آقای جوئن من معذرت میخوام باید اینو جواب بدم
آقای جوئن: راحت باش دخترم
مکالمه ا.ت
ا.ت :چیه باز چی میخوای خستم کردی دیگه مرتیکه یه بار دیگه کافیه بهم زنگ بزنی تا خودم مرده و زندتو یکی کنم
تهیونگ :آروم بابا یه نفس بگیر چیزیم نمیخوام فقط میخواستم صداتو بشنوم بیبی گرل
ا.ت : خسته شدم دست از سرم بر دار کار دارم (قط کرد )
آه خسته شدم دیگه همش زنگ زنگ هر جا میرم هست ولی خدا من دیگه نمی کشم کاش ای کاش اون شب نمیرفتم بار
فلش بک به یک سال پیش
صبا : آه ا.ت بیا دیگه من تنها نمی خواهم برم تو رو خدا
ا.ت : اسرار نکن حال ندارم میخوام بخوابم
صبا : اوف که تو هر وقت خونه ای میخوابی من یه بار به جز سر کار و دوره های مدرسمون بیدار ندیدمت
ا.ت : چرا زر میزنی نمیخوام
صبا : غلط کردیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ا.ت : اوفففففف باشه ولی زیاد نباید مشروب بخوریا
صبا : باشه اصلا آب میوه میخورم
ا.ت : خوب پس بریم اما ه شیم
رسیدیم بار
نشسته بودم و باهم داشتیم حرف میزدیم منم که فقط جلوی صبا لبخند میزنم اون حرف میزد منم لبخند حدود دو ساعتی از اوندنمون گذشته بود که از همون اول یه نگاهی رو رو خودم حس میکردم از روی کلافگی (ا.ت متنفره از اینکه یکی بهش زل بزنه ) برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم یه پسر داره زل میزنه بهم قیافش بد نبود اما زل که میزد کلافه میشدم
بعد اون یهو مبایل صبا زنگ خورد و باید میرفت منم گفتم باشه و بعد از اون هم تصمیم گرفتم یکم دیگه بشینم انگار اون پسره رفته بود چون دیگه پشتم ندیدمش
یکم آب میوه خوردم و بعد داشتم وسایلمو جمع میکردم که برم که یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاه کردم دیدم این این .......
ادامه دارم ممنون بابت فالو
و اینکه من روزی چهار پارت میزارم امید وارم خوشتون بیاد 😁🖤🍷
ا.ت: سلام
آقای جوئن : سلام دخترم
ا.ت : من ا.ت هستم مدیر عامل شرکت RAB
آقای جوئن: منم جونگچئون جوئن هستم
سهام دار جدید
ا.ت : خوش بختم امید وارم هم کاری خوبی داشته باشیم
آقای جوئن :همچنین
در حال حرف زدن بودیم که بازم مزاحم همیشگی زنگ زد جواب ندادم اما چند بار دیگه هم زنگ زد من که دیگه کلافه بودم گفتم
ا.ت :آقای جوئن من معذرت میخوام باید اینو جواب بدم
آقای جوئن: راحت باش دخترم
مکالمه ا.ت
ا.ت :چیه باز چی میخوای خستم کردی دیگه مرتیکه یه بار دیگه کافیه بهم زنگ بزنی تا خودم مرده و زندتو یکی کنم
تهیونگ :آروم بابا یه نفس بگیر چیزیم نمیخوام فقط میخواستم صداتو بشنوم بیبی گرل
ا.ت : خسته شدم دست از سرم بر دار کار دارم (قط کرد )
آه خسته شدم دیگه همش زنگ زنگ هر جا میرم هست ولی خدا من دیگه نمی کشم کاش ای کاش اون شب نمیرفتم بار
فلش بک به یک سال پیش
صبا : آه ا.ت بیا دیگه من تنها نمی خواهم برم تو رو خدا
ا.ت : اسرار نکن حال ندارم میخوام بخوابم
صبا : اوف که تو هر وقت خونه ای میخوابی من یه بار به جز سر کار و دوره های مدرسمون بیدار ندیدمت
ا.ت : چرا زر میزنی نمیخوام
صبا : غلط کردیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ا.ت : اوفففففف باشه ولی زیاد نباید مشروب بخوریا
صبا : باشه اصلا آب میوه میخورم
ا.ت : خوب پس بریم اما ه شیم
رسیدیم بار
نشسته بودم و باهم داشتیم حرف میزدیم منم که فقط جلوی صبا لبخند میزنم اون حرف میزد منم لبخند حدود دو ساعتی از اوندنمون گذشته بود که از همون اول یه نگاهی رو رو خودم حس میکردم از روی کلافگی (ا.ت متنفره از اینکه یکی بهش زل بزنه ) برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم یه پسر داره زل میزنه بهم قیافش بد نبود اما زل که میزد کلافه میشدم
بعد اون یهو مبایل صبا زنگ خورد و باید میرفت منم گفتم باشه و بعد از اون هم تصمیم گرفتم یکم دیگه بشینم انگار اون پسره رفته بود چون دیگه پشتم ندیدمش
یکم آب میوه خوردم و بعد داشتم وسایلمو جمع میکردم که برم که یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاه کردم دیدم این این .......
ادامه دارم ممنون بابت فالو
و اینکه من روزی چهار پارت میزارم امید وارم خوشتون بیاد 😁🖤🍷
۶.۳k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.