p⁵
نائو:خب خودتو معرفی کن.
آماندا:سلام بچه ها.....من آماندا مورینسون هستم...یهو همه پاشدن و تعظیم کردن.منم هول شدم و یه تعظیم کوتاه کردم.
نائو:خب ادامه معرفیت؟
آماندا:اها،خب آماندا مورینسون هستم.دانش آموز انتقالی دبیرستان رالین.و اینکه.....من ز...زیاد اجتماعی نیستم و خب(پایینانداختنسر)درونگراهم برای همیناگه با کارام یا رفتارام ناراحت شدین به بزرگی خودتون ببخشید و بهم بگید.همین!و همون لحظه بودش که همهمه ای برپا شد
دختر¹:بچه ها گفتش یه مورینسونه؟
دختر²:اره مگه نمیشناسیش؟؟خواهر آمی مورینسونه
پسرا:اووو چه موها و چشمای باااحالیی داره.کم کم داشتم معذب میشدم که نائو سنسه گفت:ساکت(داد)خانم آماندا برید پشت خانم کارولین پشینید.که یه دختره از ردیف سمت پنجره برام دست تکون داد.اخجوووون!سمت پنجره ام.رفتم رو نیمکتم نشستم و کتاب مورد نظرمو از تو کیفم برداشتم و بعدش کیفمو بغل نیمکت اویزون کردم.(¹ساعت و ¹⁵دقیقه بعد)زنگ تفریح خورد و من داشتم وسایلمو جمع میکردم که کارولین با ذوق خری برگشت سمتم و گفت:سلام مورینسون ساما!
آماندا:بهم نگو مورینسون ساما!(لحنتندومحکم)بگو اماندا.لطفا؟
کارولین:عا باشه آماندا ساما؟
اماندا:اماندای خالییی یا اگر راحت نیستی.....شاید آماندا سان؟
کارولین:باشه اماندا سان!(ذوقفراخریی)اوه راستی!اماندا سان ایشون خواهرم کارول هستن. کارول آندره و کارولین آندره!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گووووهشادیم میاد ادامشو بنویسم ولی پارت بعد خیلی بیشتر ازین پارته چون.....الان ساعت دقیق دقیق ³:⁰⁵صبحه...🥲
آماندا:سلام بچه ها.....من آماندا مورینسون هستم...یهو همه پاشدن و تعظیم کردن.منم هول شدم و یه تعظیم کوتاه کردم.
نائو:خب ادامه معرفیت؟
آماندا:اها،خب آماندا مورینسون هستم.دانش آموز انتقالی دبیرستان رالین.و اینکه.....من ز...زیاد اجتماعی نیستم و خب(پایینانداختنسر)درونگراهم برای همیناگه با کارام یا رفتارام ناراحت شدین به بزرگی خودتون ببخشید و بهم بگید.همین!و همون لحظه بودش که همهمه ای برپا شد
دختر¹:بچه ها گفتش یه مورینسونه؟
دختر²:اره مگه نمیشناسیش؟؟خواهر آمی مورینسونه
پسرا:اووو چه موها و چشمای باااحالیی داره.کم کم داشتم معذب میشدم که نائو سنسه گفت:ساکت(داد)خانم آماندا برید پشت خانم کارولین پشینید.که یه دختره از ردیف سمت پنجره برام دست تکون داد.اخجوووون!سمت پنجره ام.رفتم رو نیمکتم نشستم و کتاب مورد نظرمو از تو کیفم برداشتم و بعدش کیفمو بغل نیمکت اویزون کردم.(¹ساعت و ¹⁵دقیقه بعد)زنگ تفریح خورد و من داشتم وسایلمو جمع میکردم که کارولین با ذوق خری برگشت سمتم و گفت:سلام مورینسون ساما!
آماندا:بهم نگو مورینسون ساما!(لحنتندومحکم)بگو اماندا.لطفا؟
کارولین:عا باشه آماندا ساما؟
اماندا:اماندای خالییی یا اگر راحت نیستی.....شاید آماندا سان؟
کارولین:باشه اماندا سان!(ذوقفراخریی)اوه راستی!اماندا سان ایشون خواهرم کارول هستن. کارول آندره و کارولین آندره!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گووووهشادیم میاد ادامشو بنویسم ولی پارت بعد خیلی بیشتر ازین پارته چون.....الان ساعت دقیق دقیق ³:⁰⁵صبحه...🥲
۸۵۷
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.