علی علیپور
استاد "علی علیپور" فرزند "عزیز علی" زادهی سوم فروردین ماه ۱۳۴۰ خورشیدی، در روستای بتکی شهرستان الشتر استان لرستان و اکنون ساکن شهر نهاوند است.
ایشان دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش الشتر و مسئول فعلی انجمن ادبی سرای سخن نهاوند و نایب ریس خانهی ادبی استان همدان است.
کتاب "وقتی غزل میخواند" در سال ۱۳۸۴ از ایشان چاپ و منتشر شده است و کتاب دیگری که شامل شعر و طراحی است و به نام "قافیه میچکد" در زیر چاپ دارند.
استاد علیپور، از داوران نخستین جشنواره کشوری شعر گیان نیز بوده است.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[در رثای مقام شامخ شهدای غواص]
امشب همه در فکر فرورفتن آبند
گویا خبری هست در این ساحل نمناک
پیراهن یوسف زده از چاه برون یا
عطری ز تن خطشکنی سر زده از خاک
اینجا چقدر بوی طراوت دهد انگار
صدها طبق از سوسن تر زنده بگو راست
ای مردم طوفانزده آرام بیایید
انگار که دریای خزر زنده به گور است
حالا ز کدام آیه به لبهای تو جاریست
کز هر طرفی میشود آسان به تو پیوست
رسم است که با دست و دل باز دعا کرد
اما چه کنم حادثهای دست ترا بست
یک بار دگر حنجرهی سبز خدا باش
فریاد رهایی ز لب خسته قشنگ است
بشکن قفس فاصله را مرغ مهاجر
پرواز تو با بال به هم بسته قشنگ است
دریا به کجا رفته مگر وسعت روحت
این لحظه شدی با دل صخره برابر
نفریم به تو امروز چنین پیش دو چشمت
غواص شود در عطش خاک شناور
تاول زدهام جاده دگر خوب شناسد
آهنگ قدمهای پریشان شدهام را
جانم به گلو آمده کو هدهد عاشق
روحی بدمد جسم سلیمان شدهام را
لب بر لب انگشتر یاقوت کشیدی
شاید عطش تشنه لبی کم شود از تو
در مکتب ما تشنه لبی شرط نخست است
وقتی کمر آب روان خم شود از تو
دریا دل و خورشید رخ و زهره جبین بود
بیرنگترین آینه عشق خدا شد
از آن همه شد قسمت من تکه پلاکی
جانا بدنش سهم پلاک شهدا شد
ای قافله آرام که همراه تو باشد
آن صورت زیبا که غم از سینه رباید
هرروز سحر چشم به این جاده نشستم
با آب و گل و آینه شاید که بیاید
یکلحظه امانم بده ای محمل خوشدل
سیساله که از داغ غمش خواب ندارم
بگذار زیارت بکنم کاکل مویش
والله دگر بیش از این تاب ندارم
دلخوش به تو بودم که امیدم همه اینجاست
بگذار کمی باز کنم چفیه ز رویش
هرچند شکستند دل و قامت سبزش
یک بوسه زنم آه خدا زیر گلویش
دستی بکشم روی دو چشمان غریبش
تا درد دو چشمان ترم کم شود امروز
دیوانه شدم داغ نبینی ترحم کن
ای قافله بر حال من و این غم جانسوز
چون چشمه به خود پیچم و پس جوشم و گریم
نقاش بکش شکل مرا مثل کبوتر
تیری بنشان زیر گلویم که بریزد
خون از رگ دیوانه گیم بر تن دفتر
در هقهق مرغان سحر ناله هویداست
گلریز شقایق شده در دامن صحرا
ای عشق بده تاب و توانی که رسانم
مشکی ز دو چشمان ترم بر لب دریا
آنروز که دستان علمدار بریدند
تاریخ ولایت به علی بود ورق خورد
امروز که دستان ترا باز به هم بست
تکرار حمایت ز علی بود ورق خورد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
ایشان دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش الشتر و مسئول فعلی انجمن ادبی سرای سخن نهاوند و نایب ریس خانهی ادبی استان همدان است.
کتاب "وقتی غزل میخواند" در سال ۱۳۸۴ از ایشان چاپ و منتشر شده است و کتاب دیگری که شامل شعر و طراحی است و به نام "قافیه میچکد" در زیر چاپ دارند.
استاد علیپور، از داوران نخستین جشنواره کشوری شعر گیان نیز بوده است.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[در رثای مقام شامخ شهدای غواص]
امشب همه در فکر فرورفتن آبند
گویا خبری هست در این ساحل نمناک
پیراهن یوسف زده از چاه برون یا
عطری ز تن خطشکنی سر زده از خاک
اینجا چقدر بوی طراوت دهد انگار
صدها طبق از سوسن تر زنده بگو راست
ای مردم طوفانزده آرام بیایید
انگار که دریای خزر زنده به گور است
حالا ز کدام آیه به لبهای تو جاریست
کز هر طرفی میشود آسان به تو پیوست
رسم است که با دست و دل باز دعا کرد
اما چه کنم حادثهای دست ترا بست
یک بار دگر حنجرهی سبز خدا باش
فریاد رهایی ز لب خسته قشنگ است
بشکن قفس فاصله را مرغ مهاجر
پرواز تو با بال به هم بسته قشنگ است
دریا به کجا رفته مگر وسعت روحت
این لحظه شدی با دل صخره برابر
نفریم به تو امروز چنین پیش دو چشمت
غواص شود در عطش خاک شناور
تاول زدهام جاده دگر خوب شناسد
آهنگ قدمهای پریشان شدهام را
جانم به گلو آمده کو هدهد عاشق
روحی بدمد جسم سلیمان شدهام را
لب بر لب انگشتر یاقوت کشیدی
شاید عطش تشنه لبی کم شود از تو
در مکتب ما تشنه لبی شرط نخست است
وقتی کمر آب روان خم شود از تو
دریا دل و خورشید رخ و زهره جبین بود
بیرنگترین آینه عشق خدا شد
از آن همه شد قسمت من تکه پلاکی
جانا بدنش سهم پلاک شهدا شد
ای قافله آرام که همراه تو باشد
آن صورت زیبا که غم از سینه رباید
هرروز سحر چشم به این جاده نشستم
با آب و گل و آینه شاید که بیاید
یکلحظه امانم بده ای محمل خوشدل
سیساله که از داغ غمش خواب ندارم
بگذار زیارت بکنم کاکل مویش
والله دگر بیش از این تاب ندارم
دلخوش به تو بودم که امیدم همه اینجاست
بگذار کمی باز کنم چفیه ز رویش
هرچند شکستند دل و قامت سبزش
یک بوسه زنم آه خدا زیر گلویش
دستی بکشم روی دو چشمان غریبش
تا درد دو چشمان ترم کم شود امروز
دیوانه شدم داغ نبینی ترحم کن
ای قافله بر حال من و این غم جانسوز
چون چشمه به خود پیچم و پس جوشم و گریم
نقاش بکش شکل مرا مثل کبوتر
تیری بنشان زیر گلویم که بریزد
خون از رگ دیوانه گیم بر تن دفتر
در هقهق مرغان سحر ناله هویداست
گلریز شقایق شده در دامن صحرا
ای عشق بده تاب و توانی که رسانم
مشکی ز دو چشمان ترم بر لب دریا
آنروز که دستان علمدار بریدند
تاریخ ولایت به علی بود ورق خورد
امروز که دستان ترا باز به هم بست
تکرار حمایت ز علی بود ورق خورد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۳۵.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.