ظرف ذرتمو کشید جلوش و با قاشق دهنیم شروع کرد به خوردن

- ظرف ذرتمو کشید جلوش و با قاشق دهنیم شروع کرد به خوردن . - حواست کجاست ؟ عاشقِ منظره‌ی رو به خیابونِ طبقه‌ی دوم این کافه بودم ؛ کُل چهارراه شلوغ جلوی دانشگاهو می‌شد دید ، فلکه‌ی دانشگاه با همه‌ی آدما و ماشیناش ، با چراغای رنگ و وارنگش . .
نگاهمو از خیابون گرفتم و همونطور ك نگاهش می‌کردم گفتم : + می‌دونی ؟ من عاشق اینم وقتی هوا تاریك می‌شه راه بی‌افتم پای پیاده تو کوچه خیابونا ! منظره‌ی شهر وقتی کلی چراغ توی تاریکیش روشنه حس خوبی بهم می‌ده ، یه حس و حال عجیب مثل وقتایی ك از شدت خوشحالی گریه‌م می‌گیره ! دو سه سالی ك اینجام ، انقدر سرم گرم درس و دانشگاه و بیمارستان بوده ك وقت نکردم بزنم به دلِ خیابون ، برام آرزو شده انگار ، حسرت شده ، داشتم فکر می‌کردم دو سه ساعت دیگه ك هوا تاریك شه ، چه شکلی می‌شه قیافه‌ی شهر ! نگاهش مهربون‌تر از همیشه شده بود ؛ دستاشو با دستمال کاغذی پاك کرد و با سر اشاره کرد بهم - پاشو بریم ! لب ورچیدم + کجا ! حالا نشستیم دیگه ! یکم دیگه‌م بذار نگاه کنم خیابونارو ! خودش بلند شد و دست منو هم کشید ك بلند شم - پاشو پاشو ! با زورِ دستش از جا بلند شدم ایستادم - امشب همه رو می‌پیچونی ، تا دیروقت میریم علافی تو خیابونا ك تا دلت می‌خواد شهر و چراغای رنگ به رنگشو ببینی ، نبینم تا من هستم حسرتِ همچین چیزایی بمونه به دلت ! درسته نمی‌تونم آرزوهای بزرگ و محالتو برآورده کنم ، ولی این آرزوهای کوچولو کوچولو رو ك می‌تونم ! پاشو رفیق کوچولو ! ماتم برد . رفیق ! رفیق کوچولو . اصلاً مگه آرزویی بزرگتر از خودشم داشتم من ؟ باید می‌گفتم اتفاقاً فقط تویی ك می‌تونی بزرگترین و محال‌ترین آرزوی منو برآورده کنی ؛ اما غرورم دستشو گذاشت جلوی دهنِ دلم ك نگفتم ، به جاش گفتم : + پایه‌م ! بزن بریم علافی ، خندید ، خندیدم از خنده‌اش . خنده‌ی من اما بیشتر شبیه گریه بود انگار ! انگار توی همون چند لحظه از چشمم افتاده بود شبِ شهر و چراغاش ؛ انگار هزار سال دور بودم از اون آرزو و حسرت کوچیكِ چند لحظه پیشم ؛ کاش می‌فهمید بودنش بهترین هدیه‌ست و داشتنش بزرگترین آرزو ! کاش می‌فهمید همه‌ی آرزوهامو می‌دم ك خودشو داشته باشم فقط ، ك مال من باشه فقط ، کاش می‌فهمید محال‌ترین آرزوی منه ، ‹ کاش قول می‌داد فقط برای من برآورده شه ، کاش . . )!💭′💙′ ›

±طاهره‌اباذری‌هریس؛

#عکس ، #عشق، #ویسگون
دیدگاه ها (۳)

نوشته بود:" یادش بخیر، چه روزایی بود! یادته دکتر حسینی رو؟! ...

من‌میرم‌ردکارم! #کلیپ ، #عشق ، #ویسگون

تورو دیدم انگار دلم لرزیدُ((: #سریال ، #شهرزاد ، #عشق

± در ِ کلاس‌های دانشگاه شیشه داشت ،آنقدری بود ك بتوانی دو سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط