داستانکوتاه سادهلوحی پیش صاحب دلی از فقر و نداری ناله

#داستان_کوتاه ساده‌لوحی پیش صاحب دلی از فقر و نداری ناله کرد...
صاحب دل، دست در جیب برده سکه‌ای ( صدقه) به او داد.
ساده‌لوح از خشم صورتش سرخ شد و با لحنی تند گفت: من صدقه از کسی نمی‌گیرم
انتظار چنین توهینی از تو را نداشتم...!!
صاحب دل تبسمی کرد و گفت:
این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن
و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمی‌تواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کرده‌ای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.👌
دیدگاه ها (۵)

تجمع بیش از ۱۰ نفر در تهران ممنوع شد! یعنی مثلا کرونا میاد آ...

برنامه کودک شبکه #کیش بعد از ورود چینی ها1 - آنشرلی با خفاش ...

دختره مزاحم تلفنی داشتهسيم كارتشو عوض ميكنه..از سيم كارت جدي...

رفتم آژانس هواپیمایی لم دادم رو صندلی گفتم آخر هفتمو نمیخوام...

ساده لوحی پیش صاحب دلی از فقر و نداری ناله کرد. صاحب دل، دست...

دختر سایهPart=17رفتیم به سمت کافه نشستیم کنار چان و هر کس سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط