آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم ب

آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم…رفتیم بازار یه پیرمردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحرآمیز بدم،آقو گاوو دادیم لوبیاهارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت در اومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن!

گفتیم چرا؟گفتن شما بخاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14تا خانواده بدبخت شدن! گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو…به ای مرغو گفتیم یه تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!
گفتیم حداقل دوتا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معمولی تو کلاس کاری من نیس!
خلاصه…مارو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازراتی زیر پاشه!!! گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی!؟ گفت اون گاوو که به من دادی روزی 25 تا گوساله طلا میزاد!…
…آقو به نظر من آدم همیشه باید قدر چیزایی که داره رو بدونه
دیدگاه ها (۴)

آقو ما یه بار تو یکی از زندان های آمریکا بودیم…یه پسریم اوجا...

ﺍﺯ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ...

مسافر تاکسی به راننده گفت :))آقای راننده ،شما می توانید اسم ...

ارزش خوندن داره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط