دم مرد فروشنده گرم

دم مرد فروشنده گرم
که وقتی با چادرم وارد بوتیکش شدم گفت:
خانم قیمتای ما بالای پونصد شیشصد تومنه
پایین پاساژ ارزون تره

دم دوستم گرم
که وقتی با هزار شوق و ذوق آماده میشم برای بیرون رفتن باهاش لحظه آخر زنگ زد و گفت: عزیزم نمیشه یه امروز چادر نزاری

دم اون دوستی که توی پارک پوست موزش رو به سیاهی چادرم کشید
وقتی نگاهش کردم با تمسخر گفت: اوا فکر کردم سطل آشغالی



شاید اینا از نظر شما ساده باشن
ولی به علی قسم بدجور دل میشکونن

دمتون و دمشون گرم
که از من ، من ساختید.....
یادتان باشد من به حرف شما چادر نزاشتم
که حالا به حرف شما چادرم را بردارم


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. #دختران_چادری #چادر #دین #شیعه #مذهب #یا_مهدی_ادرکنی
دیدگاه ها (۶)

بدون مطالعه لایک نکنید لطفاً ا..هر دو داشتیم برای شروع یک رو...

چیکار میکنی؟؟؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط