تو به حال من مسکین به جفا مینگری

تو بِه حالِ مَنِ مسکین به جفا می‌نگری
من به خاکِ کفِ پایَت به وَفا می‌نگرم

سعدی
دیدگاه ها (۱)

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را از...

روزگار، همیشه بر یک قرار نمی‌ماند.روز و شب دارد،روشنی دارد،ت...

عشقِ من این حوالی نیست‌عشق من، خانه اش، قلب من است.عشق من با...

مرا به جرم عشق تودر تو زندانی باید کرد...وقتی تو کنارم هستیآ...

به جفای تو من وفا کردمدادی تشناب من دعا کردمتو ندانی خدا می ...

چه جفا چه وفا کنیبه مراد دل رسی ای صنمبه رهی صبحت خسته ای ز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط