گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...


آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!
دیدگاه ها (۶)

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺑﺎﺑﺖ عشقهاﯾﯽ ﮐﻪﻧﺜﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ وﺑﻌﺪﻫﺎﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رس...

زنی به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار...

عاشق که باشی هر روزت ولنتاین است...هر روزت نوروز است...بی تو...

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط