دلم وقتی که می گیرد تو می آیی به دیدارم

.....
‌ دلم وقتی که می گیرد تو می آیی به دیدارم
به من آهسته می گویی " عزیزم دوسـتت دارم "

سرم بر شانه ات ، باور ندارم پیش من باشـی
تورا در خواب میبینم بگو یا این که بیدارم ؟

نوازش می کنی با مهربـانی گونه هایم را
چه رقصی دارد انگشتت به روی بغض تبدارم

کنار لحظه های تو دو فنجان قهوه می ریزم
اگرچه تلخ ، شیرین است با لبخندِ هر بارم

کتابی میگذاری روی میزم مهربان من
و مـی گویی به آرامی که این هم آخرین کارم

غروب شنبه ای دیگر برایم شعر میخوانی
تمام هفته را من از هوای عشق سرشارم

تنم خورشید میخواهد کنار ساحل امنت
من ازشبهای برف آلوده ی این شهر بیزارم

دلم ابریست از دست تمام بی تو بودن ها
اگر باران بیاید باز می آیی به دیدارم.....
دیدگاه ها (۳)

......بار دیگر ملک قلبم را به نامت میکنمچون تو باشی یار من د...

......عهد کردم عاشقانه سرنهم درپای عشق.زندگی یعنی نشستن باتو...

........صبر دل را چه کنم،چون تو قرارم باشیدیدگانم چه شود،اشک...

........میشود آیا شبی مهتاب شام من شویلحظه زیبای وصل اختتام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط