رمان زندگی با خنده واکنش کوک به سوپرایز
رمان زندگی با خنده ( واکنش کوک به سوپرایز)
سارا: دختره ی سگ
ته: سارا سارا بیا این ساعته رو برا کوک گرفتم
رفتم پیشش یه ساعت نقره ای بود و زیر ساعته حرف k حک شده بود
سارا: بنظرم باید دوتا ساعت بگیریم
ته با تعجب پرسید : واس چی؟؟
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: اگه میخای کوک باهات آشتی کنه باید یه چیز مشترک داشته باشین و هرجا میری همه بفهمن دوست پسر داری
ته: سارا خدایی اینارو از کجا میدونی؟
سارا: مادرزاد بلدم که گند کاری های شمارو باش درست کنم
ته: خو الان چه ساعتی بگیرم؟
رفتم جلو و دوتا ساعت برداشتم رو یکیشون اول اسم کوک و رو دومی اول اسم ته حک بود همونو برداشتم و رفتم اونور تر که یه مغازه گل رز فروشی بود
ته: باز میخای چی بخری؟
سارا: باید یه جوری جیمین رو با شوگا آشتی بدم تر نزنن به سوپرایزمون
ته: واقعا باهوشیا
سارا: نظر لطفته
گلا رو گرفتم و به سمت کافه ای که یونمین رفته بودن رفتیم
شوگا انگار سعی داشت چیزی رو به جیمین توضیح بده و جیمین هم با حالت قهر روشو کرده بود اونور
سریع رفتم سمتشون
سارا: بفرما جیمین شوگا ازم خواست واست گل مورد علاقت رو بخرم و سوپرایز بشی
جیمین: وایی مرسییی شوگا خیلیی دوست دارمم و رفت شوگا رو بغل کرد
شوگا: با قیافه ای متعجب داشت به من و جیمینی که ذوق بالا پایین میپرید نگاه میکرد
جیمین: خیله خوب بخشیدمت بهتره بریم خونه و کوکی رو هم سوپرایز کنیم
شوگا از حالت متعجب در اومد و لبخند زد و با صدای آروم طوری که فقط من بشنوم
گفت ( ممنونم سارا اگه تو خواهرم نبودی نمیدونم چطور باید زندگی میکردم )
قلبم اکلیلی شد ولی ته پرید وسط حرفمون و گفت: شب شد بریم دیگه
به سمت خونه راه افتادیم
وارد خونه که شدم پشمام از تنم جدا شد کل خونه تم مشکی قرمز
بود و بادبادک های قلبی شکلی از سقف اویزون بودن
النا برای بار هزارم گل کاشته بود
شوگا: پشمولام اینجا چه خوشگله
ته: کوکی من کلی خوشحال میشه
با حرفش یاد کیک افتادم
سارا: کیک کو؟
جیمین: تو یخچال گذاشتمش قبل رفتنمون
سارا: خوبه مرسی خوب دیگه بدویین اینجا رو بچینین تا نقشه رو بگم
گل و کیک و شیر موزا رو روی میز گذاشتم تو 4 دقیقه هویج بستنی درست کردم و کنار شیر موزا گذاشتم
سارا: خوب ته تو برو کت و شلواری که برات گرفتم رو بپوش تا نقشرو بگم
ته رفت و بعد 7 دقیقه اومد بیرون
منو شوگا و جیمین درحالی که پرامون ریخته بود
نگاش میکردیم خیلی بهش میومد
شوگا: ولی سارا سلیقت عالیه
جیمین: وای راست میگه
سارا: مرسی خوشگل ها
ته: خوبم؟
سارا: عالیی بیا بشین
سارا: خوب بچها خوب گوش بدین
شوگا تو به کوک زنگ میزنی و با صدای لرزون بهش میگی(کوک. بیا. خونه. ته ته ) و بعد قطش میکنی مطمئنن کوکی خودشو به خونه میرسونه
جیمین تو نگهبانی میدی و وقتی کوکی به در خونه رسید سوت میزنی
تهیونگ تو وقتی کوکی اومد بغلش میکنی و جلوش زانو میزنی و ساعت اسم خودت رو دستش میکنی
حله بچها؟
همه با هم گفتن ( اوکیههههه)
ویو کوک
حالم اصلا خوب نبود از صبح تا الان خبری از ته و سارا و یونمین نبودرا دلشوره داشتم؟
سرم رو فرمون گذاشتم چقد دلم برای ته تنگ شده بود نکنه باز با بوگوم رفته باشه بیرون ؟ نکنه دیگه منو دوست نداره؟ نکنهههه عاشق اون شدههه؟
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد شوگا بود سریع برداشتم
کوک: الو شوگا
شوگا: الو. کوک. بیا. بیا خونه. ته. ته و بعد صدای جیغ اومد و گوشی قطع شد
ترسیده پام رو گاز فشار دادم و خودم هم نفهمیدم کی به خونه رسیدم
لامپا خاموش بودن و صدایی از خونه نمی یومد سریع به سمت در خونه رفتم و دستگیره رو فشار دادم
که در تو صورتم برف شادی شد و بعدش تو بغل یکی فرو رفتم هنو به خودم نیومده بودم
که دیدم ته جلوم زانو زد و یه ساعت که اسم خودش روش حک بود رو تو دستم انداخت
ته: کوک منو ببخش نمیخواستم ناراحتت کنم تقصیر من بود
اگه گند زدم به بزرگی خودتون ببخشین نویسندگیم زیاد خوب نی❤️🩹
سارا: دختره ی سگ
ته: سارا سارا بیا این ساعته رو برا کوک گرفتم
رفتم پیشش یه ساعت نقره ای بود و زیر ساعته حرف k حک شده بود
سارا: بنظرم باید دوتا ساعت بگیریم
ته با تعجب پرسید : واس چی؟؟
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: اگه میخای کوک باهات آشتی کنه باید یه چیز مشترک داشته باشین و هرجا میری همه بفهمن دوست پسر داری
ته: سارا خدایی اینارو از کجا میدونی؟
سارا: مادرزاد بلدم که گند کاری های شمارو باش درست کنم
ته: خو الان چه ساعتی بگیرم؟
رفتم جلو و دوتا ساعت برداشتم رو یکیشون اول اسم کوک و رو دومی اول اسم ته حک بود همونو برداشتم و رفتم اونور تر که یه مغازه گل رز فروشی بود
ته: باز میخای چی بخری؟
سارا: باید یه جوری جیمین رو با شوگا آشتی بدم تر نزنن به سوپرایزمون
ته: واقعا باهوشیا
سارا: نظر لطفته
گلا رو گرفتم و به سمت کافه ای که یونمین رفته بودن رفتیم
شوگا انگار سعی داشت چیزی رو به جیمین توضیح بده و جیمین هم با حالت قهر روشو کرده بود اونور
سریع رفتم سمتشون
سارا: بفرما جیمین شوگا ازم خواست واست گل مورد علاقت رو بخرم و سوپرایز بشی
جیمین: وایی مرسییی شوگا خیلیی دوست دارمم و رفت شوگا رو بغل کرد
شوگا: با قیافه ای متعجب داشت به من و جیمینی که ذوق بالا پایین میپرید نگاه میکرد
جیمین: خیله خوب بخشیدمت بهتره بریم خونه و کوکی رو هم سوپرایز کنیم
شوگا از حالت متعجب در اومد و لبخند زد و با صدای آروم طوری که فقط من بشنوم
گفت ( ممنونم سارا اگه تو خواهرم نبودی نمیدونم چطور باید زندگی میکردم )
قلبم اکلیلی شد ولی ته پرید وسط حرفمون و گفت: شب شد بریم دیگه
به سمت خونه راه افتادیم
وارد خونه که شدم پشمام از تنم جدا شد کل خونه تم مشکی قرمز
بود و بادبادک های قلبی شکلی از سقف اویزون بودن
النا برای بار هزارم گل کاشته بود
شوگا: پشمولام اینجا چه خوشگله
ته: کوکی من کلی خوشحال میشه
با حرفش یاد کیک افتادم
سارا: کیک کو؟
جیمین: تو یخچال گذاشتمش قبل رفتنمون
سارا: خوبه مرسی خوب دیگه بدویین اینجا رو بچینین تا نقشه رو بگم
گل و کیک و شیر موزا رو روی میز گذاشتم تو 4 دقیقه هویج بستنی درست کردم و کنار شیر موزا گذاشتم
سارا: خوب ته تو برو کت و شلواری که برات گرفتم رو بپوش تا نقشرو بگم
ته رفت و بعد 7 دقیقه اومد بیرون
منو شوگا و جیمین درحالی که پرامون ریخته بود
نگاش میکردیم خیلی بهش میومد
شوگا: ولی سارا سلیقت عالیه
جیمین: وای راست میگه
سارا: مرسی خوشگل ها
ته: خوبم؟
سارا: عالیی بیا بشین
سارا: خوب بچها خوب گوش بدین
شوگا تو به کوک زنگ میزنی و با صدای لرزون بهش میگی(کوک. بیا. خونه. ته ته ) و بعد قطش میکنی مطمئنن کوکی خودشو به خونه میرسونه
جیمین تو نگهبانی میدی و وقتی کوکی به در خونه رسید سوت میزنی
تهیونگ تو وقتی کوکی اومد بغلش میکنی و جلوش زانو میزنی و ساعت اسم خودت رو دستش میکنی
حله بچها؟
همه با هم گفتن ( اوکیههههه)
ویو کوک
حالم اصلا خوب نبود از صبح تا الان خبری از ته و سارا و یونمین نبودرا دلشوره داشتم؟
سرم رو فرمون گذاشتم چقد دلم برای ته تنگ شده بود نکنه باز با بوگوم رفته باشه بیرون ؟ نکنه دیگه منو دوست نداره؟ نکنهههه عاشق اون شدههه؟
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد شوگا بود سریع برداشتم
کوک: الو شوگا
شوگا: الو. کوک. بیا. بیا خونه. ته. ته و بعد صدای جیغ اومد و گوشی قطع شد
ترسیده پام رو گاز فشار دادم و خودم هم نفهمیدم کی به خونه رسیدم
لامپا خاموش بودن و صدایی از خونه نمی یومد سریع به سمت در خونه رفتم و دستگیره رو فشار دادم
که در تو صورتم برف شادی شد و بعدش تو بغل یکی فرو رفتم هنو به خودم نیومده بودم
که دیدم ته جلوم زانو زد و یه ساعت که اسم خودش روش حک بود رو تو دستم انداخت
ته: کوک منو ببخش نمیخواستم ناراحتت کنم تقصیر من بود
اگه گند زدم به بزرگی خودتون ببخشین نویسندگیم زیاد خوب نی❤️🩹
- ۹.۹k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط