مارگارت اتوود

مارگارت اتوود

مارگارت اِلنور اتوود (به انگلیسی: Margaret Elenor Atwood) زاده‌ی ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوا، اونتاریو کانادا، شاعر، داستان‌نویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی است. او دومین فرزند از سه فرزند خانواده‌اش بود. پدرش کارل ادموند آتوود حشره‌شناس و مادرش مارگارت دوروتی کیلام اهل وودویل نوا اسکاشیا، در گذشته متخصص تغذیه بود.
نام او در سال ۲۰۰۱ در میان ستاره‌داران پیاده‌ راه مشاهیر کانادا قرار گرفت. او همچنین یکی از بنیان‌گذاران بنیاد نویسندگان کانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای تقویت جامعه نویسندگان کانادا می‌کوشد. در کنار خدمات بی‌شمارش به ادبیات کانادا، او از متولیان بنیان‌گذاری جایزه شعر گریفین است. 

آتوود در طول زندگی حرفه‌ای‌اش بیش از ۵۵ جایزهٔ ملی و بین‌المللی کسب کرده است و درجات افتخاری متعددی از دانشگاه‌های مختلفی همچون دانشگاه آکسفورد و سوربن و کلمبیا دریافت کرده است. او تاکنون ۲۴ مدرک افتخاری از شش کشور مختلف گرفته است. همچنین او موفق به دریافت جایزهٔ بوکر و Hammett برای رمان «آدمکش کور» شد. همچنین در سال ۲۰۰۰، جایزه ادبی بوکر را به خاطر رمان «آدمکش کور» دریافت کرد.

▪︎کتاب‌شناسی:
- زن خوراکی - ۱۹۶۹
- کف‍پوش - ۱۹۷۲
- بانو اوراکل - ۱۹۷۶
- زندگی پیش از انسان - ۱۹۷۹
- سرگذشت ندیمه - ۱۹۸۵
- آدمکش کور.
- چشم گربه.
- همزاد پرسفونه.
- عروس فریبکار.
- گریس دیگر.
- اوریکس و کریک.
و...


▪︎نمونه شعر:
(۱)
سکونت
ازدواج نیست
خانه‌ای یا حتی چادری

قبل از آن و سردتر است
کنار جنگل، کنار صحرا
پله‌های رنگ نشده
در عقب جایی که ما چمباتمه می‌زدیم
بیرون، با خوردن ذرت بو داده

جایی رنج‌آور و با حیرت
در زنده ماندن حتی
این دوردست
ما یاد می‌گیریم که آتش درست کنیم.


(۲)
نمی‌توانی به کسی بگويی
از دوست داشتن يک نفر خودداری کند 
دوست داشتن 
با چيزهای ديگر
خيلی فرق می‌کند.


(۳)
می‌دانم که ما خلق شده‌ایم،
تا به دیگران کمک کنیم
اما نمی‌دانم که دیگران
برای چه خلق شده‌اند؟


(۴)
مى‌خواهم هوا باشم
هوايى كه در آن سكنى مى‌گزينى
حتى براى لحظه‌اى
مى‌خواهم همان‌قدر قابل چشم‌پوشى
و همان‌قدر ضرورى باشم.


(۵)
دستِ مرا می‌گیری و
ناگهان می‌بینم مشغول تماشایِ فیلمی مبتذل‌ام،
فیلم ادامه پیدا می‌کند و
عجیب است که مجذوب آن شده‌ام.

با حرکتِ آهسته می‌رقصیم
در هوائی که از کلماتِ قصار بویِ نا گرفته
پشتِ گلدان‌هایِ بزرگ و بی‌پایان دیدار می‌کنیم
از پنجره‌هایِ اشتباهی بالا می‌روی.

دیگران دارند سینما را ترک می‌کنند
اما من همیشه تا آخر می‌مانم،
پول داده‌ام، می‌خواهم ببینم
آخرش چه می‌شود.

در وان‌هایِ اتفاقی باید ترا،
که مثلّ دود و نوار فیلمِ ذوب‌ شده
به تنم چسبیده‌ای، از پوستم پاک کنم.

باید بپذیرم
عاقبت، معتاد شده‌ام،
بویِ ذرتِ بوداده و مخملِ کهنه
هفته‌ها در هوا می‌ماند.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
دیدگاه ها (۱)

مجموعه اشعار هاشور ۰۱ #فاطمه_عسگرپور

#سعید_فلاحی#زانا_کوردستانی#لیلا_طیبی#لیلا#جیگر#جیگرگوشه#پاره...

یدالله نوری

سهراب رحیمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط