مثل خنده نوزادی که غرق خواب است

مثلِ خَنده نوزادی که غَرقِ خواب است،
مثلِ شَربتِ خُنکِ آلبالو در یک روزِ گَرم،
مثلِ اَولین گازِ از گوجه سَبز بَعد از یکسال صَبر،
مثلِ میمِ مالکیتِ آخرِ اِسم،
مثلِ بویِ خانه کاهگلی بَعد از باران،
یا کشیدنِ نقاشی رویِ شیشه بُخار کرده،
مثلِ پیدا کردنِ جایِ خالی در اتوبوس با یک بَغل خَستگی،
صدایِ موجِ دَریا در شَب، بوسه هایِ ناگَهانی،
چایِ تازه دَمِ قَند پَهلو تویِ اِستكانِ کَمر باریک،
یا مثلِ دستانِ گرم ِمادر بُزرگ،
"دوست داشتَنت" هَمین قَدر شیرین است...♡!



#جایَت_هَمیشه_در_دلِ_مَن_دَرد_میکند
#آناهیتا
#بینظیر #قشنگ
دیدگاه ها (۱)

برایِ #تو مینویسم، که عَزیزتر از جان شدی و لازم تَر از نَفَس...

غَمِ عشقِ تو مَرا کُشت ،، وَلی حَرفی نیستعُمر،در عشقِ تو خوب...

حالَم خوب استاَما تو بِپرسشاید گفتمدِلتَنگی دارد می کُشد مَر...

#تو تا حالا از تویِ عَکس به مَن خیره شُدی ؟!تا حالا با دیدنِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط