سرم را بر سینه ی زمین میگذارم

سرم را بر سینه ی زمین می‌‌گذارم
رودی آرام
اسبی سر کش
قطاری بی‌ قرار
سگی‌ ولگرد

مردی خسته
براستی
صدای پای تو
از کدام گوشه ی این سرزمین خواهد وزید ؟
آه ‌ای مسافرِ خاموش
ظهور کن !
این قبیله ی بی‌ عشق باید بفهمد
کسی‌ که سر بر دامان زمین می گذارد
دیوانه نیست
عاشقی ‌ست در انتظار


"نیکی‌ فیروزکوهی"



دیدگاه ها (۳)

بعضی ها...وقتی برایت مینویسند، خوبی؟آدم،لبخند مهربان شان را،...

دعوا کن … !!ولی با کاغذت !اگر از کسی ناراحتی ؛ یک کاغذ بردار...

آنقدر مشغول ارتقای خودت باش که فرصت نداشته باشی دیگران را قض...

گاهی نمیشود فراموش کرد ،"خاطره" را ...گاهی نمیشود ندید ،"چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط