به چشمان دخترک در تصویر نگاهی میاندازم چشمان او حس دیگ

به چشمان دخترک در تصویر نگاهی می‌اندازم ، چشمان او حس دیگری را در درون وجودم پدید می‌آورد.
حسی نــو ، تاحالا با چنین احساس مبهمی برخورد نکرده بودم.
چشمانش پر از خاطرات است. خاطراتی که با او در پشت صفحه ی موبایلم ساختم.
ولی علاوه بر احساس خوشایند خاطرات ، چیز دیگری درون وجودم ساخته می‌‌شود که با او اشنایی ندارم.
احساسی که کل وجودم را فرا می‌گیرید و قلبم را به تپش می‌اندازد.
درست نمی‌دانم ریشه ی این احساسات از کجاست و چگونه سرچشمه گرفته ، ولی می‌دانم من قبلا هرگز این گونه نبودم.من حتی نمی‌توانستم وقتی به دختر مظلوم درون تصویر نگاه می‌کنم لحظه ای احساس غم کنم چون او سرشار از مهر و محبت و شادی بود.
قلبم به درد می‌آید ولی من قلب قبلی خود را احساس نمی‌کنم. گویی که انگار جای قلبی معمولی مانند انسان های اطرافم ، تُنگی شیشه ای را به جای قلب درون جسمم جای داده اند. دور و بر این تنگ پر از گرد و غبار است و هیچکسی پیدا نمی‌شود که بیاید و دستمالی روی خاکستر های نشسته روی تنگ بکشد. این تنگ ترک های ریز و درشتی هم برداشته و هرلحظه ممکن است بشکند و به کل نابود شود. درون این تنگ لخته هایی از خون هم احساس می‌شود که باعث سنگینی تنگ در درون سینه ام می‌شود و من فقط دوست دارم از دستش راحت شوم.
دوست دارم هرطوری که شده ، این تنگ لعنتی را برون بکشم و با یک حرکت به زمین پرتابش کنم. اما نمی‌شود ، دل و جرعتش را ندارم.
پس مجبورم این تنگ را تحمل کنم تا روزی که حتی تاریخش را هم نمی‌دانم! روز سرنوشت‌ساز دختر معصوم که تنها گناهش دفاع کردن از مردم سرزمینش است. آن روز با شنیدن حکم،یا قلبم آرام می‌گیرد و دوباره می‌شود همان تنگ بلوری و شفاف سابق یا آن تنگ یک ترک دیگر هم برمی‌دارد و هنگام شکستنش،همه چیز به پایان می‌رسد.
تنها خدای رنگین کمان هاست که از اینده ی تنگ درون سینه ی من خبر دارد و من از هرشخص و هرچیز دیگری به اون ایمان دارم. تنها اوست که عزت و ذلت انسان را در اختیار دارد و سرنوشت انسان را می‌تواند تعیین کند.
پس فقط می‌توانم از او خواهش کنم که همه چیز به خیر و خوشی به اخر برسد و در اخر داستان، ما دختر عزیزمان را با خیال اسوده در آغوش بگیریم. چون تصور اینکه نکند اتفاقی جز این بیفتد روح و روانم را به هم ‌می‌ریزد.
`
به امید آزادی مردم سرتاسر جهان بخصوص کشور عزیز تر از جانم ، ایران.🤍🕊
`
پ.ن:ممنون که زمان گذاشتی و این متن رو خوندی.♡
پ.ن۲:خیلی رو این متن کار کردم ، امیدوارم بتونید تمام احساساتم رو از توش بخونید. :)
`
#ملی_نوشت
دیدگاه ها (۴)

شب همگے بخیر. بخصوص اون عزیزانی کہ من یچے می‌نویسم بہ خودشون...

روزی‌مـ‌یـ‌تـ‌ونـ‌م‌ازاد‌بـ‌شـ‌م:)؟!🖤🤍🕊

من‌و‌تو‌فقط‌یہ‌دلقڪ‌غمگینیم:)!🖤🥂

بمیرم‌برات،مادرم،سرزمینم:)!🖤"

موسیقی

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط