نه امید وصل دارم که تو را به بر بگیرم

نه امید وصل دارم که تو را به بر بگیرم
نه توان دل‌بریدن که سر سَفر بگیرم

اگرم چراغ جادو بدهد زمانه روزی
چه به‌جز تو آرزویی‌ست که در نظر بگیرم

شب قدر عاشقان است و به گریه باید امشب
ز کتاب گیسوانت ورقی به سر بگیرم

به هوای بوسه تا صبح در انتظارم امشب
که بگیرم از لبت جامی و وای اگر بگیرم

نگرفته می سرم را و دلم در این امید است
که اگر پیاله‌ای هست یکی دگر بگیرم

چو خود آمدم به بامت که شوم اسیر دامت
پس از این تو را به نامت مگذار پر بگیرم

فاضل_نظری
دیدگاه ها (۰)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط