آنکه دائم نفسش حس تو را داشت ، منم !
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت ، منم !
این چنین ، عشق تو در سینه نگه داشت ،منم
آنکه در ناز فرو رفته و شاداب ، توئی . . .
آنکه دل کاشت ، ولی دلهره برداشت ، منم !
دگر آنکه ، نگشود دفتر احساس ، توئی . . .
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم !
آنکه کافر، به دل مومن من ، بود توئی . . .
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم !
آنکه بر سینه ی من ، خنجر غم کوفت ،توئی . . .
او که قامت ، به قد تیر، بر افراشت ، منم !
او که در باغ غزل ، گشت و خرامید ، توئی . . .
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم !
او که عاقل شد و راه خردش جست ، توئی . . .
آن که در مزرعه اش ، بذر جنون کاشت منم !
این چنین ، عشق تو در سینه نگه داشت ،منم
آنکه در ناز فرو رفته و شاداب ، توئی . . .
آنکه دل کاشت ، ولی دلهره برداشت ، منم !
دگر آنکه ، نگشود دفتر احساس ، توئی . . .
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم !
آنکه کافر، به دل مومن من ، بود توئی . . .
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم !
آنکه بر سینه ی من ، خنجر غم کوفت ،توئی . . .
او که قامت ، به قد تیر، بر افراشت ، منم !
او که در باغ غزل ، گشت و خرامید ، توئی . . .
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم !
او که عاقل شد و راه خردش جست ، توئی . . .
آن که در مزرعه اش ، بذر جنون کاشت منم !
۵۵۰
۰۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.