انتشارات را به هم ریخته بود روی صندلی کنار پنجره نشاندنش

انتشارات را به هم ریخته بود، روی صندلی کنار پنجره نشاندنش، جرئه‌ای قهوه را تلخ سر کشید و گفت: شما را چه شده؟ چرا تیتر تمام دنیا، کاغذ‌هایش، برگه‌هایش و کتاب‌هایش، فراق است؟
کمی هم از درد مردم بنویسید، از گرانی‌ها، ضررها، چه میدانم از گداها...
چیزی بنویسید که در تاریخ بماند...
من از شما می‌پرسم، مگر درد مردم جز عشق بود؟
مگر درد عشق لیلی و مجنون
و درد عشق شیرین و فرهاد کم در تاریخ جا مانده است؟
👤 #رضوان_مختاری
دیدگاه ها (۱)

‏چرا همونقدری که برای بدست اوردن یه چیزی تلاش میکنید ، برای ...

انار سرخم وسخت است تا بفهمی که :چقدر خون به دلم کرده اند تا ...

مگه نه...؟

نمیشه ‌..‌.😔😭

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط