شعر

#شعر 🌊
من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم

چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم
خانه ای را که فروریخته برپا دارم

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

#تیکه_کتابهرگاه بتوانیم یکی را بدون چشم داشت و حساب و کتاب و...

#تیکه_کتابتنها بودن خیلی بهتر است از بودن با کسی که با او اح...

یک روزخودم را مهمان می کنمبه فنجانی چایکه قندِ پهلویشخاطره ت...

#چه‌دعای‌قشنگی!دیدی انگشت دستت رو بذاری کف دست یه نوازد چه ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط