برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم ب

برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم ... بیرون بیمارستان غُلغله بود .
چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند .
چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند .
وارد حیاط بیمارستان که شدیم ،
دیدیم جایی است آرام و پردرخت.
بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند . 
 بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید .
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود .
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .

ما بالاخره نفهمیدیم 
بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار ؟ ...

!؟ ...

کمال تعجب _ عمران صلاحی




پ.ن
از احساساتی ترین جاهای زندگیم ک دیدم
آسایشگاه روانی بود
بعد هم مدرسه کوکدکان استثتایی ها و خانه ی سالمندان ،
فک میکنم
خدا رو میشه اینجاها لمس کرد....
دیدگاه ها (۳۵)

چارلی: محل پاک شدنِ گناه کلیسا نیست، تو خیابونهای پایین شهره...

آذر: «چه جوری شد من به پستت خوردم؟ دفعه اول منو کجا دیدی؟»عز...

می توان...در ازدواجی ده سال مجرد بود..می توان...ساعت ها بدون...

مردم باید گشنه و محتاج و بی سواد و خرافی بمانند،تا مطیع ما ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط