طعم تنهایی را چشیده بودم تلخ تلخ بود درست مثل زهرمار

طعمِ تنهایی را چشیده بودم ، تلخِ تلخ بود درست مثلِ زهرمار...!
مثل آهویی که رخِ شکارچی را دیده
و تا جان در بدن دارد میگریزد از «شکارشدن»
میگریختم از «بارِ دگر تنهاشدن...!»
تنهایی رنگ و بوی‌های مختلفی دارد
زنی سالخورده روی ولیچر زهوار دررفته‌اش تنهاست
جوانی به ظاهر شاد در میهمانی‌ای پر سر و صدا
معشوقه‌ای در آغوشِ یار...!
بذرِ تنهایی پاشیده شده
و شاخه‌های ناموزونَش مدام چون علفی هَرز بالا میرود
بالا و بالاتر...!
کافیست اندکی کسل و بی‌حوصله باشی
یا دور و برت مانند همیشه شلوغ نباشد
لعنتی شاخه‌هایش را چنان دور تا دورِ بدنت میپیچاند که نتوانی قدم از قدم برداری
که خودت بمانی و خودت...!
ترسِ از تاریکی ، ترسِ از فضای بسته ، ترسِ از ارتفاع
همه‌شان ترس اند امّا خدا کند ترسِ از تنهایی گریبان ‌گیرتان نشود...!

#سارا_اسدی
@TxTkha3_official
دیدگاه ها (۳)

خیلی خوشگل نبود...یه صورت معمولی داشت، با چشمای معمولی و مهر...

غصه نخور رفیقِ دلتنگ و خسته‌ی من.پاییز قرار نیست همواره فصلِ...

یه زمانی تو زندگی هست که نه دوست داری کسی دوسِت داشته باشه و...

🔹 #پاورقی :ما آدمها توی زندگیمون؛قطعا یه اشتباه داشتیم!یه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط