دستهایش

دستهایش
چه تلاطمی درمن برپا میکند ،،
وقتی چشمهایم
در حریم چشمهایش اسیر میشوند ،،
من لبریز این سرمستی
پای برزمین و زمان میکوبم،
رویا رویا اورا بغل میکنم ،،
ولبالب این مستی
از عشق فوران میکنم ،،
میان آغوشش
مست بودنش میشوم،
آن هنگام که لبهایش
مهر لبهایم را تا ابد موم میکند ،،
من به این مهرو موم وابسته ام ،،،
❤ H❤
#تمنااعتمادی
دیدگاه ها (۲)

من صید دیگری نشوم وحشی توام ،،اما توهم برون مرو از صیدگ...

نه من مقصدی داشتمو نه راهی برای رفتنهمۀ این‏ ها بهانه ب...

تحمل میکنم اما خیالت خیلی بی رحمهدرست تو اوج دلتنگی میا...

ای کاش که امشب به درازا بکشد عشق...چون موی بلندم ...که به دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط