نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه میکردی؟
نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه میکردی؟
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه میکردی؟
اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه میکردی؟
به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه میکردی؟
چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه میکردی؟
امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه میکردی؟
به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه میکردی؟
اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه میکردی؟
نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه میکردی؟
غریبه بود اگر با پلکهایت خاب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه میکردی؟
نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه میکردی؟
غزل خاندی و گفتی سوخت جانم، این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه میکردی؟
#شهراد_میدری
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه میکردی؟
اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه میکردی؟
به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه میکردی؟
چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه میکردی؟
امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه میکردی؟
به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه میکردی؟
اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه میکردی؟
نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه میکردی؟
غریبه بود اگر با پلکهایت خاب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه میکردی؟
نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه میکردی؟
غزل خاندی و گفتی سوخت جانم، این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه میکردی؟
#شهراد_میدری
۲.۳k
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.