میخوانمت...
میخوانمت...
به طعم بوسه های باران
بر حریر آبی عشق
و نقش میزنم نگاهت را
بر تندیس بیقرار دل...
هر صبح...
رویای شبانه ام لطافت واژگان توست
که میبارد بر شروع فصلهای تنهایی...
که شاید آسمان سهم مرا بیدار باران کند
در حوالی چشمهای آشنایت...
شاید کمی مرا نیز بخوانی
به لطافت باران عشق...
به طعم بوسه های باران
بر حریر آبی عشق
و نقش میزنم نگاهت را
بر تندیس بیقرار دل...
هر صبح...
رویای شبانه ام لطافت واژگان توست
که میبارد بر شروع فصلهای تنهایی...
که شاید آسمان سهم مرا بیدار باران کند
در حوالی چشمهای آشنایت...
شاید کمی مرا نیز بخوانی
به لطافت باران عشق...
۳.۰k
۱۳ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.