مجنون از راهی میگذشت جمعی نماز گذاشته بودند مجنون از لا

مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نماز گذاران رد شد. جماعت تندو تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون، گفتند کافر شده ای. مجنون گفت: مگر چه گفتم، گفتند مگر کوری که از لای صف نماز گذاران میگذری. مجنون گفت:من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گذار ندیدم، شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید
دیدگاه ها (۱)

امام_حسین_علیه_السلامشب_جمعهگریه های شب جمعه چه خریدن داردنو...

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبیپنهان شده در خنده ی من بغض ...

...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط