برای کودکی هایت شبیه عروسک مدتی دلخواه بودم

برای کودکی هایت شبیهِ عروسک ، مدتی دلخواه بودم
فقط می خواستی عاشق نباشم، ولی بازی به هم خورد، آه ... بودم !

غمت در سینه ی من بستری شد، جنونت بسته بسته قرص می خورد
من آن دیوانه ی زنجیر برپا، که هر شب محو قرص ماه بودم

اگر فریاد را در نطفه کشتم، اگر پیش کسی چیزی نگفتم
فقط تقلید از معصومیت بود،همین حالی که سر در چاه بودم

همین چادر که گاهی بر سرم بود، همین نذر گلاب و شمع و ارزن
همین حالی که شبها تا خود صبح ، حوالی زیارتگاه بودم

همیشه قصه را طوری نوشتم، که نقشی مهربان باقی بمانی
همیشه قصه تا آغاز می شد، خودم از آخرش آگاه بودم

من عاشق پیشه ای قدرتنما که کنار تو خدا را خسته کردم
عذابی دائمی بودی برایم ، من اما لذتی کوتاه بودم


#صنم_نافع
دیدگاه ها (۳)

یاد بعضی نفرات روشنَم می دارد: قوّتم می بخشد ره می اندازد و ...

بنشین چای بریزم که کمی مست شویم دلخوشم کرده همین پیش تو عیاش...

دلبری کردنت ای یار دا آزار کم است .دوستت دارم و این جمله چه ...

و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست که گاه عشق,اگرهای دیگری دارد#مح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط