کوچه ای را بود نامش معرفت

.
کوچه ای را بود نامش معرفت،
مردمانش با مرام از هر جهت . .

سیل امد کوچه را ویرانه کرد،
مردمش را با جهان بیگانه کرد . .

هر چه در انکوی بود از معرفت،
شست و با خود برد سیل بی صفت . .

از تمام کوچه تنها یک نفر،
خانه اش ماند و خودش جست از خطر . .

رسم و راه نیک هرجا بود و هست،
از نهاد مردم ان کوچه است . .

چونکه در اندیشه ام اینگونه ای،
حتم دارم بچه ی ان کوچه ای . .
دیدگاه ها (۰)

شازده کوچولو پرسید : غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال ن...

🏴آمد ز مدینه تا که در قم باشد🏴در مـملکت امـام هشتـم باشد🏴یعن...

شیر وقتی بعد شکار میبینهکفتار داره میاد سمت شکارشطعمه شو ول ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط