از او که بگذریم به خودش میرسیم
از او که بگذریم... به خودش میرسیم
زیرا او در این پوچی و تلخی؛ تنها امید روشن من است!
میخواهم بیشتر بنویسم؛ همه اش درمورد اوست. میخواهم بیشتر فکر کنم؛ همه اش درمورد اوست. میخواهم بیشتر تلاش کنم؛ همه اش برای اوست. اوست که مرا میرنجاند. اوست که مرا میخنداند. اوست که غرورش را نمیشکند. اوست که با گفتن «مهم نیست» زیر نظرم دارد. نه حس عشق را با او تجربه میکنم و نه صرفا از روی جو گرفتگی برایم مهم شده است. اما در هر حال خوشحالم که دارمش.
زیرا که او در این پوچی و تلخی؛ تنها امید روشن من است!☆
#حرف_های_نگفته_پارت_۳
زیرا او در این پوچی و تلخی؛ تنها امید روشن من است!
میخواهم بیشتر بنویسم؛ همه اش درمورد اوست. میخواهم بیشتر فکر کنم؛ همه اش درمورد اوست. میخواهم بیشتر تلاش کنم؛ همه اش برای اوست. اوست که مرا میرنجاند. اوست که مرا میخنداند. اوست که غرورش را نمیشکند. اوست که با گفتن «مهم نیست» زیر نظرم دارد. نه حس عشق را با او تجربه میکنم و نه صرفا از روی جو گرفتگی برایم مهم شده است. اما در هر حال خوشحالم که دارمش.
زیرا که او در این پوچی و تلخی؛ تنها امید روشن من است!☆
#حرف_های_نگفته_پارت_۳
- ۲.۱k
- ۱۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط