اینک منم...
اینک منم...
در راه مانده ای که امیدی به رسیدن ندارد...
پر و بال شکسته ای که در خود توان پرواز نمی بیند...
هجران کشیده ای که خواب وصل را هم نمی بیند...
بی پناهی که امانی نمی یابد....
مگر این که دستی از غیب بر آری و این دست های فروافتاده را به یاری بگیری...
ای شهید...
ای همیشه جاری...
سید علی جان؟
باز هم آن جمله ی همیشگی:
«بخدا شرمنده ایم»
در راه مانده ای که امیدی به رسیدن ندارد...
پر و بال شکسته ای که در خود توان پرواز نمی بیند...
هجران کشیده ای که خواب وصل را هم نمی بیند...
بی پناهی که امانی نمی یابد....
مگر این که دستی از غیب بر آری و این دست های فروافتاده را به یاری بگیری...
ای شهید...
ای همیشه جاری...
سید علی جان؟
باز هم آن جمله ی همیشگی:
«بخدا شرمنده ایم»
۵۸۹
۲۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.