گاهی فکر میکنم من دلتنگ ترین آدم دنیا هستم که گیر کرده لا
گاهی فکر میکنم من دلتنگ ترین آدم دنیا هستم که گیر کرده لای آدم هایی که خیلی وقت است خودشان را بین بوق و دود ماشین ها گم کرده اند...
دلتنگم برای برقِ چشمان شفافِ صمیمی ترین دوستانم و رفرش عکس های پروفایل واتس اپ و تلگرامشان هیچ دلگرمم نمیکند...
دلم برای حرف های در گوشی مان تنگ میشود،حرف هایی که ویس های پی در پی تلگرام جای خالی شان را در گوشم پر نمیکند...
دلم تنگ میشود برای دیدن آدم هایی که عطر هل و دارچین چای هایشان را به بوی تلخ اسپرسو ندهند،
دلتنگ آن هایی هستم که زیر برقِ تندِ آفتاب دلشان برای تُنگ های شربت به لیمو و بهارنارنج پر از یخ غنج برود و پا تویِ نوتلا بارها نگذارند،
دلتنگم برای آدم هایی که بدون زرقِ سورپرایزهای لاکچری باز هم عشق تویِ چشم هاشان برق بزند...
آدم هایی که سبد های گل سرخ و ارکیده توی بغل هاشان و لوکس ترین ماشین ها زیر پاهاشان نبود اما
دزدکی برایت از دیوار همسایه یاس سفید میچیدند و از شوق تا تهِ کوچه میدویدند...
من دلتنگ ترین آدمی هستم که در دنیایِ عطر های فرانسوی نفس میکشم کوکو شنل و تام فورد را استشمام میکنم اما هنوز هم عطرِ مریم خیس و نرگس باران خورده را به یاد می آورم
دلتنگ ترین آدمی هستم که بزرگترین تکه دلش را لای شب بوها و شمعدانی های کنار حوض فیروزه ای جا گذاشته کاش میشد رفت و تا آخر دنیا لای یاس های امین الدوله کوچه قدیمی مان قایم شد شاید کسی در دنیای دیگری پیدایم کرد دنیایی که در آن دلتنگ هیچ چیز نخواهم بود...
دلتنگم برای برقِ چشمان شفافِ صمیمی ترین دوستانم و رفرش عکس های پروفایل واتس اپ و تلگرامشان هیچ دلگرمم نمیکند...
دلم برای حرف های در گوشی مان تنگ میشود،حرف هایی که ویس های پی در پی تلگرام جای خالی شان را در گوشم پر نمیکند...
دلم تنگ میشود برای دیدن آدم هایی که عطر هل و دارچین چای هایشان را به بوی تلخ اسپرسو ندهند،
دلتنگ آن هایی هستم که زیر برقِ تندِ آفتاب دلشان برای تُنگ های شربت به لیمو و بهارنارنج پر از یخ غنج برود و پا تویِ نوتلا بارها نگذارند،
دلتنگم برای آدم هایی که بدون زرقِ سورپرایزهای لاکچری باز هم عشق تویِ چشم هاشان برق بزند...
آدم هایی که سبد های گل سرخ و ارکیده توی بغل هاشان و لوکس ترین ماشین ها زیر پاهاشان نبود اما
دزدکی برایت از دیوار همسایه یاس سفید میچیدند و از شوق تا تهِ کوچه میدویدند...
من دلتنگ ترین آدمی هستم که در دنیایِ عطر های فرانسوی نفس میکشم کوکو شنل و تام فورد را استشمام میکنم اما هنوز هم عطرِ مریم خیس و نرگس باران خورده را به یاد می آورم
دلتنگ ترین آدمی هستم که بزرگترین تکه دلش را لای شب بوها و شمعدانی های کنار حوض فیروزه ای جا گذاشته کاش میشد رفت و تا آخر دنیا لای یاس های امین الدوله کوچه قدیمی مان قایم شد شاید کسی در دنیای دیگری پیدایم کرد دنیایی که در آن دلتنگ هیچ چیز نخواهم بود...
۴.۰k
۲۲ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.