حالا که محبوبت نیستم

حالا که محبوبت نیستم ،
زیاد فرقی ندارد چه کسی باشم ...
یا چه چیزی اصلا ...
فرقی نمیکند همان خیابان بنبست باشم که سالها هیچ ماشینی در آن پارک نمیشود ..
یا آن لنگ کفش بزرگ تر حد معقول که به پای هیچ کس نمیخورد !
فرقی نمیکند زمستان یخ بندان یا تابستان داغ داغ !
فرقی نمی کند یک ایستگاه متروک قطار باشم
در دورترین بیابان خشک خدا ،
خالی از هر صدایی و لبالب از انتظار ،
یا درخت سرو همیشه سبز مغروری در دل جنگلی بکر ...
فرقی ندارد کلاغ باشم یا قناری ،
وقتی صدایم را نمی شنوی ...
یا شهاب سنگی که از دورترین نقطه کهکشان
به سمت زمین حمله می کند ...
فرقی نمی کند سیگار تمام شده ای باشم
گوشه یک زیرسیگاری طلایی ،
فرقی نمی کند مترسکی باشم وسط کویر ،
یا قزل آلای نر زخم خورده ای در پیچاپیچ رودخانه ...
می بینی ...؟
حالا که محبوبت نیستم ،
به کار این دنیا نمی آیم ...
مرا خلق کرده بودند برای خواستن تو ،
و یادشان رفته بود تو را هم خلق کنند برای خواستن من ...
دیدگاه ها (۱)

یک وقتهایی ، بعضی شباهت ها ، آدم را نصف جان میکنند... مثلا ص...

در خواب میبوسمت سرگیجه میگیرم .. در بیداری نیستی ببوسمت ، در...

خداحافظ را دوباره بگو ، بغض داشتم نه دیدم ... نه شنیدم !

نگاهت اعتدال را به هم میزند! صلح‌ها شکسته، و عهدنامه‌ها خورا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط