گزارش نکنننننن
گزارش نکنننننن
تک پارتی درخواستی شب سخت از کوک
معرفی ا.ت دختری ۲۳ ساله برونگرا و شاد که با کوک ۲۷ ساله سرد تو رابطس و رابطه خوبی دارن و باهم زندگی میکنن
ویو ا.ت_
مثل همیشه کوک رفته بود ماموریت و بازم چند روز نبود روی تختم نشستم و به پنجره که رو به استخر باز میشد زل زدم
دیگه خستم از اینکه همش توی خونه بمونم و وقتی که کوک هم میاد باز نتونم برم جایی چون میکه خستم و حوصله ندارم تو فکر اینا بودم که یهو
لارا =بهم زنگ زد (بست فرندش)
_جانم
=سلام عشقم چطوری
_مرسی خوبم تو چطوری
=هعی بد نیستم
_چرا
=ولش میدونی چی حالمو خوب میکنه
_چی؟
=بریم بار لطفا لطفا لطفا
_ام باشه میام
=چی واقعا باشه پس ساعت ۸ میام دنبالت
_اوکی بوس بای
گوشی رو قطع کردم رفتم حموم
از دید کوک
قرار شد ۵ روز زودتر برم خونه وسایلامو جمع کردم و سوار هواپیما شدم و به اگت هیچی نگفتم
تا کلی غذا درست نکنه
ساعت ۹ شب بود ولی لارا خونه نبود هر چی هم زنگ میزدم جواب نمیداد عصبی بودم از دستش ولی بیشتر نگران بودم
ویو ا.ت
خیلی خورده بودم ولی هوشیار بودم دیدم ساعت ۱۲ شده اومدم خونه در رو باز کردم چراغا روشن بودن
و کت کوک روی رخت آویز بود
رفتم سمت پذیرایی که با قیافه عصبیش مواجه
شدم
در حالی که روی مبل لم داده بود و لیوان ویسکی دستش بود لب زد فقط یه سوال میپرسن جوابمو بده بدون اجازه من کجا رفتی
_ک کوک ببخشید
گفتم فقط جوابمو بده معذرت خواهی نخواستم
_با لارا رفته بودم بار
با این لباس
لیوانش روی میز گذاشت و اومد سمتم خواستم برم پشت که با دستاش بازومو سفت گرفت
فکر کنم امشب قراره مامان بشی
_کوک دیگه تکرار نمیکنم لطفا نکن
فقط حق ناله کردن داری همین و بس
دیگه چیزی نگفتم منو انداخت روی کولش و رفت سمت اتاق خواب
(خودتون تصور کنید که چجوری نماز میخوننن)
امیدوارم خوشتون اومده باشه
#شوگا #بی_تی_اس #کره_جنوبی #ویسگون #سلام #بارون #استی
#اتحاد_آرمی_های_ایران #ارمی
#کوک #نامی #جین #ته #تهکوک #هوپی #جیمین #جنی #عشق
#کامنت #روبیکا #حمایت #فیک
#کنسرت #ایران #ژاپن #رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#بچه #دستهبندی
تک پارتی درخواستی شب سخت از کوک
معرفی ا.ت دختری ۲۳ ساله برونگرا و شاد که با کوک ۲۷ ساله سرد تو رابطس و رابطه خوبی دارن و باهم زندگی میکنن
ویو ا.ت_
مثل همیشه کوک رفته بود ماموریت و بازم چند روز نبود روی تختم نشستم و به پنجره که رو به استخر باز میشد زل زدم
دیگه خستم از اینکه همش توی خونه بمونم و وقتی که کوک هم میاد باز نتونم برم جایی چون میکه خستم و حوصله ندارم تو فکر اینا بودم که یهو
لارا =بهم زنگ زد (بست فرندش)
_جانم
=سلام عشقم چطوری
_مرسی خوبم تو چطوری
=هعی بد نیستم
_چرا
=ولش میدونی چی حالمو خوب میکنه
_چی؟
=بریم بار لطفا لطفا لطفا
_ام باشه میام
=چی واقعا باشه پس ساعت ۸ میام دنبالت
_اوکی بوس بای
گوشی رو قطع کردم رفتم حموم
از دید کوک
قرار شد ۵ روز زودتر برم خونه وسایلامو جمع کردم و سوار هواپیما شدم و به اگت هیچی نگفتم
تا کلی غذا درست نکنه
ساعت ۹ شب بود ولی لارا خونه نبود هر چی هم زنگ میزدم جواب نمیداد عصبی بودم از دستش ولی بیشتر نگران بودم
ویو ا.ت
خیلی خورده بودم ولی هوشیار بودم دیدم ساعت ۱۲ شده اومدم خونه در رو باز کردم چراغا روشن بودن
و کت کوک روی رخت آویز بود
رفتم سمت پذیرایی که با قیافه عصبیش مواجه
شدم
در حالی که روی مبل لم داده بود و لیوان ویسکی دستش بود لب زد فقط یه سوال میپرسن جوابمو بده بدون اجازه من کجا رفتی
_ک کوک ببخشید
گفتم فقط جوابمو بده معذرت خواهی نخواستم
_با لارا رفته بودم بار
با این لباس
لیوانش روی میز گذاشت و اومد سمتم خواستم برم پشت که با دستاش بازومو سفت گرفت
فکر کنم امشب قراره مامان بشی
_کوک دیگه تکرار نمیکنم لطفا نکن
فقط حق ناله کردن داری همین و بس
دیگه چیزی نگفتم منو انداخت روی کولش و رفت سمت اتاق خواب
(خودتون تصور کنید که چجوری نماز میخوننن)
امیدوارم خوشتون اومده باشه
#شوگا #بی_تی_اس #کره_جنوبی #ویسگون #سلام #بارون #استی
#اتحاد_آرمی_های_ایران #ارمی
#کوک #نامی #جین #ته #تهکوک #هوپی #جیمین #جنی #عشق
#کامنت #روبیکا #حمایت #فیک
#کنسرت #ایران #ژاپن #رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#بچه #دستهبندی
۳.۷k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.