پدر پابلو اسکوبار میخواست مزرعه خودش را شخم بزند و سیب زم
پدر پابلو اسکوبار میخواست مزرعه خودش را شخم بزند و سیب زمینی بکارد و برایش کار سختی بود ...!
تنها پسرش هم که میتوانست به او کمک کند فراری بود ...
پیرمرد تماسی با پابلو میگره و میگه :
پسرم من میخوام زمینم را شخم بزنم ولی نمیتوانم و توانش را ندارم من شاید زنده نمانم تو اگر آزاد شدی آرزوی مادرت را براورده کن ای کاش اینجا بودی و با یکدیگر همه چیز را درست میکردیم ...
پابلو پاسخ داد : پدر مزرعه را شخم نزنننن من آنجا ۵۰۰ میلیون دلار از پول هایم را قایم کرده ام!
ساعت ۴ صبح ماموران FBI و پلیس محلی مزرعه را زیرو رو کردند و همه جا شخم زدند تا پول هایش را پیدا کنند ولی آنها برگشتن بدون پیدا کردن پول ها !
پیرمرد تماسی گرفت : چه اتفاقی افتاده میخوای چیکار کنی؟
پابلو پاسخ داد و گفت : پدر برو سیب زمینی هایت را بکار این تنها کاری بود که میتونستم برایت انجام بدم
تنها پسرش هم که میتوانست به او کمک کند فراری بود ...
پیرمرد تماسی با پابلو میگره و میگه :
پسرم من میخوام زمینم را شخم بزنم ولی نمیتوانم و توانش را ندارم من شاید زنده نمانم تو اگر آزاد شدی آرزوی مادرت را براورده کن ای کاش اینجا بودی و با یکدیگر همه چیز را درست میکردیم ...
پابلو پاسخ داد : پدر مزرعه را شخم نزنننن من آنجا ۵۰۰ میلیون دلار از پول هایم را قایم کرده ام!
ساعت ۴ صبح ماموران FBI و پلیس محلی مزرعه را زیرو رو کردند و همه جا شخم زدند تا پول هایش را پیدا کنند ولی آنها برگشتن بدون پیدا کردن پول ها !
پیرمرد تماسی گرفت : چه اتفاقی افتاده میخوای چیکار کنی؟
پابلو پاسخ داد و گفت : پدر برو سیب زمینی هایت را بکار این تنها کاری بود که میتونستم برایت انجام بدم
۱.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.