کاش ای عشق بتابی یخ دل وا بشود
کاش ای عشق بتابی ، یخ دل وا بشود
یخ دل وا بشود ، تا که دل اغـوا بشود
کاش بر هم بزنی ، گرم کنی ، نور دهی
در درون دل مــا ، یکسره بلـــوا بشود
کاش ای عشق کُنی ، زمزمه از شبنم صبح
تا کـــه بلبل به زبـان آید و شیـــوا بشود
سوی آن چشم ، برفته ، ز غم دوری یار
کــاش کاری بکنی ، تا که مـداوا بشود
گوشه گیر است دلی،چاره بکن عشق دمی
آنقدر تا که کمـی ، چون دل رسـوا بشود
باز چون شعشعه نور، ز خورشید تموز
کاش ای عشق ، بتابی یخ دل وا بشود
یخ دل وا بشود ، تا که دل اغـوا بشود
کاش بر هم بزنی ، گرم کنی ، نور دهی
در درون دل مــا ، یکسره بلـــوا بشود
کاش ای عشق کُنی ، زمزمه از شبنم صبح
تا کـــه بلبل به زبـان آید و شیـــوا بشود
سوی آن چشم ، برفته ، ز غم دوری یار
کــاش کاری بکنی ، تا که مـداوا بشود
گوشه گیر است دلی،چاره بکن عشق دمی
آنقدر تا که کمـی ، چون دل رسـوا بشود
باز چون شعشعه نور، ز خورشید تموز
کاش ای عشق ، بتابی یخ دل وا بشود
- ۱.۶k
- ۰۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط