مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت

مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت.
به همبرگر می گفت همبرگرد،
به سطل سلط،
زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت.
برای احوالپرسی که زنگ می زد،
می گفت
زنگ زده ام حالت را بگیرم. هیچوقت عادت نکردم به این جمله،
بعد از شنیدنش لبخند می زدم،
حالم خوب می شد.
زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود،

برعکس بعضی از آدم ها که تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند!
دیدگاه ها (۸)

از صَبا پرس که ما را همه شب تا دَم صُبحبوی زُلف تو همان مونس...

عزیزِ من دوست داشتنمگر پنجشنبه ,جمعه دارد؟مگر شب و روز دارد...

امروز چه خوش یمن استصبحِ کنار تولبخند حلالت بادخوش مـزه‌ ی د...

همه دستِ کم یک خاطره دارندکه سوادشبه بی خوابی های شبـانهقَد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط