فیک ران part 44
کوکو: اوه عالیه...شاهزاده مایکی...باید بره از پرنسسش خاستگاری کنه..
باجی: وای شت..حتمن منم نوکرشم...؟
کوکو: نه عزیزم این حرفا چیه من نوکر اونم..! تو اسبشی😆😆
باجی: بیا برو گمشو بابااااااا
کوکو: ولش کن بیا فعلن بریم کرمو بریزیم..
مایکی : ارععععععع
ایزانا: ای کاکوچو ..اگه من تو و اون خاهرتو گیر بیارم...این چ وعضیهههه اکلیل رفته تو حلقممممم
*صدایه شیپور...*
کوکو: ورود شاهزاده مایکی رو اعلام میداریم..
باجی: مراسم خاستگاری شاهزاده مایکی از قبیله ی سانو ها و پرنسس ایزانا از قبیله ی کوروکاوا رو اعلام میداریم..
کوکو: قبیله چیه ..مگه ماله مناطقه سیل زده ایم؟ سرزمینننننن
مایکی: خفه شید دیگه...ام پرنسس با من ازدواج میکنید؟
ایزانا: که...با من ازدواج میکنید..ارع؟...*دمپاییشو در میاره...*ارع چرا که نه..بیا این وسلط رو رسمی کنیم..
مایکی: بچه ها..جیم بزنیددددددددددددددددد
ایزانا: که پرنسس ایزانا ارعععع؟؟؟؟؟ نشونتون میدممممممممممم *از دره خوروجی میرن بیرون...*
مایکی: ایزانا راهه بدیو داری انتخاب میکنی..
مایکی وای میسته*
کوکو و باجی و ایزانا عین دومینو میخورن بهم و همگی پرت میشن رو سانزو و ران...
سانزو: واییییییی قلبممممممم مایکی رو من افتادههههههههه
ران: خفه شو پای سه نفر دارع میره تو دهنممممم
مایکی: خفه شوووووووو ناحیهیه سومم چرا نزدیک ناحیهیه چهارمته؟
سانزو: بنظر من خیلی هم خوبه😂😂
باجی: خفه شو ببینمممممممم
کوکو: دوباره لباسم به چخ رففففففففففف
ایزانا: خفه شو بابا پرنسس ایزانا رو نشونتون میدممممم اههه این چسبه از چیه شما دو ساعت نتونستید تکون بخورید؟
ران: این هیچی...ریندو کجاس؟
باجی:من دیدم ...بالایه درخت از لباسش آویزونه و خابش برده...
ران: وای شتتتتتتتتتت حالا یه خر..ینی بنده ی خدایی باید بیاد مارو بیاره بیرونننننن
ایزانا: این نگهبانا کجاننننننن لششونو؟؟؟؟
مایکی: من مرخصی دادم سه شیفت پشت سر هم کار کردن...
ایزانا: اهههههههههههههه مایکی تو روحو روانتتتتت
*بنظرتون چجوری نجات پیدا میکنن؟
باجی: وای شت..حتمن منم نوکرشم...؟
کوکو: نه عزیزم این حرفا چیه من نوکر اونم..! تو اسبشی😆😆
باجی: بیا برو گمشو بابااااااا
کوکو: ولش کن بیا فعلن بریم کرمو بریزیم..
مایکی : ارععععععع
ایزانا: ای کاکوچو ..اگه من تو و اون خاهرتو گیر بیارم...این چ وعضیهههه اکلیل رفته تو حلقممممم
*صدایه شیپور...*
کوکو: ورود شاهزاده مایکی رو اعلام میداریم..
باجی: مراسم خاستگاری شاهزاده مایکی از قبیله ی سانو ها و پرنسس ایزانا از قبیله ی کوروکاوا رو اعلام میداریم..
کوکو: قبیله چیه ..مگه ماله مناطقه سیل زده ایم؟ سرزمینننننن
مایکی: خفه شید دیگه...ام پرنسس با من ازدواج میکنید؟
ایزانا: که...با من ازدواج میکنید..ارع؟...*دمپاییشو در میاره...*ارع چرا که نه..بیا این وسلط رو رسمی کنیم..
مایکی: بچه ها..جیم بزنیددددددددددددددددد
ایزانا: که پرنسس ایزانا ارعععع؟؟؟؟؟ نشونتون میدممممممممممم *از دره خوروجی میرن بیرون...*
مایکی: ایزانا راهه بدیو داری انتخاب میکنی..
مایکی وای میسته*
کوکو و باجی و ایزانا عین دومینو میخورن بهم و همگی پرت میشن رو سانزو و ران...
سانزو: واییییییی قلبممممممم مایکی رو من افتادههههههههه
ران: خفه شو پای سه نفر دارع میره تو دهنممممم
مایکی: خفه شوووووووو ناحیهیه سومم چرا نزدیک ناحیهیه چهارمته؟
سانزو: بنظر من خیلی هم خوبه😂😂
باجی: خفه شو ببینمممممممم
کوکو: دوباره لباسم به چخ رففففففففففف
ایزانا: خفه شو بابا پرنسس ایزانا رو نشونتون میدممممم اههه این چسبه از چیه شما دو ساعت نتونستید تکون بخورید؟
ران: این هیچی...ریندو کجاس؟
باجی:من دیدم ...بالایه درخت از لباسش آویزونه و خابش برده...
ران: وای شتتتتتتتتتت حالا یه خر..ینی بنده ی خدایی باید بیاد مارو بیاره بیرونننننن
ایزانا: این نگهبانا کجاننننننن لششونو؟؟؟؟
مایکی: من مرخصی دادم سه شیفت پشت سر هم کار کردن...
ایزانا: اهههههههههههههه مایکی تو روحو روانتتتتت
*بنظرتون چجوری نجات پیدا میکنن؟
۱۸.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.