پدری به فرزندش گفت
پدری به فرزندش گفت:
این هزارتا چسب زخم را بفروش تا برایت
کفش بخرم.
بچه باخود فکر کرد :
یعنی باید آرزو کنم هزار نفر زخمی بشن
تا من کفش بخرم؟! ولش کن همین کفشهای پاره خوبه ... خــــدایا ...
گـــاهــی دلهـای بـــزرگ را آنچـــنان درون
سینه هــــایی کــــوچــک میـگذاری کــــه
شرمسار میشویم از بـزرگی ای که بــرای
خــود ساخته ایــم ...
این هزارتا چسب زخم را بفروش تا برایت
کفش بخرم.
بچه باخود فکر کرد :
یعنی باید آرزو کنم هزار نفر زخمی بشن
تا من کفش بخرم؟! ولش کن همین کفشهای پاره خوبه ... خــــدایا ...
گـــاهــی دلهـای بـــزرگ را آنچـــنان درون
سینه هــــایی کــــوچــک میـگذاری کــــه
شرمسار میشویم از بـزرگی ای که بــرای
خــود ساخته ایــم ...
- ۲۶۴
- ۲۴ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط